معنی آبدار در فرهنگ عمید
۱. پرآب: میوۀ آبدار.
۲. شاداب؛ باطراوت.
۳. دارای جلا و برندگی؛ جوهردار: شمشیر آبدار.
۴. [مجاز] رکیک: فحش آبدار.
۵. (شیمی) هیدراته؛ آمیخته با آب.
۶. [مجاز] محکم: بوسهٴ آبدار.
۷. (اسم، صفت) متصدی آبدارخانه که شربت، چای، قهوه، قلیان، و مانندِ آن تهیه میکند؛ آبدارباشی.
۸. (اسم، صفت) [قدیمی] ساقی.
معنی آبدار در فرهنگ معین
(ص .) ۱ – آبدار باشی ، ساقی . ۲ – گیاه و میوه پرآب . ۳ – تیز، برُنده . ۴ – فصیح و روان . ۵ – سخت ، محکم ، غلیظ . صفتی برای دشنام ، سیلی .