معنی آخر در فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ اول] قرارگرفته در پایان: نام تو کابتدای هر نام است / اول آغاز و آخر انجام است (نظامی۴: ۵۳۷).

۲. پسین؛ بازپسین؛ آخری؛ پایانی.

۳. (قید) سرانجام: آخر کار شوق دیدارم / سوی دیر مغان کشید عنان (هاتف: ۴۷).

۴. (شبه‌جمله) هنگام گلایه، تنبیه، تعجب، و توجه دادن به کار می‌رود: نه آخر تو مردی جهاندیده‌ای / بدونیک هرگونه‌ای دیده‌ای؟ (فردوسی۲: ۵۹۵).

* آخر شدن: (مصدر لازم) به پایان رسیدن.

معنی آخر در فرهنگ معین

(خَ) [ ع . ] (ص .) دیگر، دیگری . ج . آخرین .

اشتراک گذاری
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *