معنی آبادی در فرهنگ عمید ۱. آباد بودن. ۲. (اسم) ده؛ قریه.معنی آبادی در فرهنگ معین [ په . ] (حامص . اِ.) 1 - عمران ، آبادانی . 2
معنی کلمات
معنی آبچین در فرهنگ عمید ۱. پارچهای که بدن خود را پس از شستوشو با آن خشک کنند؛ حوله. ۲. پارچهای که تن مرده را پس از غسل دادن با
معنی آب دوغ در فرهنگ عمید nullمعنی آب دوغ در فرهنگ معین (اِمر.) 1 - ماستی که درون آن آب ریزند و به صورت دوغ درآورند، ماستی با آب بسیار.
معنی آبسه در فرهنگ عمید تورم نقطهای از بدن به دلیل جمع شدن چرک در زیر پوست.معنی آبسه در فرهنگ معین (س ِ) [ فر. ] (اِ.) ورم عفونی در
معنی آب گردش در فرهنگ عمید ۱. نوبت آب گرفتن برای کشتزار. ۲. تندرو: آبگردش مرکبی کز چابکی هنگام تک / نعل سخت او ز خاک نرم انگیزد غبار (ازرقی:
معنی آبنوس در فرهنگ عمید ۱. (زیستشناسی) درختی گرمسیری با چوب سیاه، و گرانقیمت. ۲. (زیستشناسی) چوب این درخت که سخت، سنگین، و با لکههای سیاه است در کندهکاری و
معنی آتش افروز در فرهنگ عمید ۱. هر چیزی که با آن آتش روشن کنند؛ آتشگیره. ۲. کسی که آتش بیفروزد؛ آنکه آتش روشن کند. ۳. (صفت) [مجاز] فتنهانگیز. ۴.
معنی آتش نشانی در فرهنگ عمید ۱. فرونشاندن آتش. ۲. (اسم) نهادی با نیروی متخصص که متصدی خاموش کردن آتش است؛ اطفائیه. ۳. = آتشنشانمعنی آتش نشانی در فرهنگ معین
معنی آجیدن در فرهنگ عمید ۱. فروکردن سوزن یا درفش یا نشتر در چیزی؛ بخیه زدن؛ سوزن زدن؛ سوراخ کردن. ۲. دندانهدار ساختن سطح چیزی، مثل دندانهها و ناهمواریهای سوهان
معنی آخریان در فرهنگ عمید مال و اسباب؛ کالا؛ متاع؛ مالالتجاره؛ قماش: آخریانِِ خِرد سفته فرستم به دوست / هیچ ندارم دگر چون دل و جان نزد اوست (عسجدی: لغتنامه:
معنی آدمیت در فرهنگ عمید ۱. انسانیت؛ آدمی بودن؛ انسان بودن: آدمیت رحم بر بیچارگان آوردن است / کآدمی را تن بلرزد چون ببیند ریش را (سعدی۲: ۳۱۱). ۲. (اسم)
معنی آذرنگ در فرهنگ عمید ۱. اندوه؛ رنج؛ محنت: ز فرزند بر جان و تنت آذرنگ / تو از مهر او روزوشب چون نهنگ (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۳). ۲. =
معنی آبار در فرهنگ عمید = بئرمعنی آبار در فرهنگ معین [ ع . ] ( اِ.) جِ بئر؛ چاه ها.
معنی آبخست در فرهنگ عمید = آبخوستمعنی آبخست در فرهنگ معین (خَ یا خُ) 1 - (اِمر.) جزیره . 2 - میوه ای که بخشی از آن فاسد شده ب
معنی آبده در فرهنگ عمید ۱. آبدهنده. ۲. آن قسمت از مجرای قنات در زیرزمین که آب از آن بیرون میآید و داخل قنات میشود.معنی آبده در فرهنگ معین (بِ
معنی آبشار در فرهنگ عمید ۱. (زمینشناسی) آب جوی یا رود که از جای بلند به پایین فروریزد. ۲. (ورزش) در والیبال، تنیس، و پینگپنگ، نوعی ضربۀ محکم و سریع
معنی آب گرم کن در فرهنگ عمید وسیلهای که با نفت، برق، و یا گاز آب را گرم میکند.معنی آب گرم کن در فرهنگ معین (گَ کُ) (اِ.) دستگاه گرم
معنی آبو در فرهنگ عمید گل نیلوفر آبی.معنی آبو در فرهنگ معین ( اَ) [ ع . ] (از اسماء سته ) (اِ.) اب ، پدر. ضح - در عربی
معنی آتش افروزی در فرهنگ عمید ۱. آتش افروختن؛ آتش روشن کردن. ۲. [مجاز] دوبههمزنی؛ فتنهانگیزی.معنی آتش افروزی در فرهنگ معین ( ~. اَ) (حامص .) کنایه از: ایجاد فتنه
معنی آتشه در فرهنگ عمید برق؛ آذرخش.معنی آتشه در فرهنگ معین (تَ یا تِ ش ِ) (اِمر.) برق ، آذرخش .
معنی آجیده در فرهنگ عمید ۱. فروکردهشده. ۲. بخیه. ۳. ناهمواریهای سطح چیزی مثل ناهمواری سوهان.معنی آجیده در فرهنگ معین (دِ)1 - (ص مف .) خلانیده ، سوزن فرو برده
معنی آخرین در فرهنگ عمید پسین؛ واپسین.معنی آخرین در فرهنگ معین (خَ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ آخر؛ دیگران .
معنی آدمیرال در فرهنگ عمید = دریاسالارمعنی آدمیرال در فرهنگ معین [ انگ . ] ( اِ.) امیرالبحر، دریاسالار.
معنی آذری در فرهنگ عمید ۱. مربوط به آذر. ۲. مربوط به آذربایجان: موسیقی آذری. ۳. از مردم آذربایجان ۴. (اسم) زبانی از شاخۀ زبانهای هندوایرانی که در آذربایجان متداول
معنی آباژور در فرهنگ عمید ۱. سرپوش پارچهای، چوبی، کاغذی، و مانند آن که روی چراغ قرار میگیرد تا از پخششدن نور آن در همۀ فضا جلوگیری کند. ۲. چراغ
معنی آبخو در فرهنگ عمید = آبخوست: گویی که هست مردم چشمم چو آبخو / یا خود چو ماهی است که دارد در آب خو (عمعق: ۲۰۰).معنی آبخو در فرهنگ
معنی آبراهه در فرهنگ عمید ۱. راه آب؛ راهگذر آب؛ مجرای آب. ۲. گذرگاه سیل.معنی آبراهه در فرهنگ معین (هِ) (اِمر.) 1 - راه آب ، مجرای آب . 2
معنی آبشخور در فرهنگ عمید ۱. [مجاز] روزی؛ بهره؛ نصیب؛ قسمت. ۲. [قدیمی] جای زیست و اقامت. ۳. [قدیمی] جای آب خوردن یا آب برداشتن در کنار چشمه یا رودخانه:
معنی آبگوشت در فرهنگ عمید خوراک آبدار که با گوشت و نخود و لوبیا تهیه میشود.معنی آبگوشت در فرهنگ معین (اِمر.) از غذاهای اصیل ایرانی است . خوراکی رقیق که
معنی آبوند در فرهنگ عمید ۱. آوند؛ ظرف آب. ۲. کوزه. ۲. آبخوری.معنی آبوند در فرهنگ معین (وَ) (اِمر.) ظرف آب ، آوند.
نمایش بیشتر