معنی آب بند در فرهنگ عمید ۱. کسی که یخ میسازد. ۲. آنکه بستنی و پالوده یا ماست و پنیر و خامه درست میکند. ۳. (اسم) سد.معنی آب بند در
معنی کلمات
معنی آبدار در فرهنگ عمید ۱. پرآب: میوۀ آبدار. ۲. شاداب؛ باطراوت. ۳. دارای جلا و برندگی؛ جوهردار: شمشیر آبدار. ۴. [مجاز] رکیک: فحش آبدار. ۵. (شیمی) هیدراته؛ آمیخته با
معنی آبزن در فرهنگ عمید ظرف بزرگ فلزی، چینی یا سفالی که در آن بدن خود را شستوشو دهند؛ حوض کوچک؛ وان؛ آبشنگ؛ آبسنگ: همی خون دام و دد و
معنی آبکش در فرهنگ عمید ۱. کشندۀ آب؛ آنکه با دلو آب از چاه بالا میآورد؛ کسی که کارش کشیدن آب از چاه است: به چاه اندرون آب سرد است
معنی آبله کوبی در فرهنگ عمید تلقیح مایۀ آبله به بدن برای جلوگیری از ابتلا به بیماری آبله.معنی آبله کوبی در فرهنگ معین ( ~.) (حامص .) تزریق مایة آبله
معنی آپارتمان در فرهنگ عمید ۱. ساختمانی که معمولاً دارای چندین طبقه است و به واحدهای مجزایی تقسیم میشود. ۲. هریک از این واحدها.معنی آپارتمان در فرهنگ معین (تِ) [
معنی آتشدان در فرهنگ عمید ۱. جای ریختن آتش. ۲. کوره. ۳. ظرفی که در آن آتش بریزند؛ منقل. ۴. [قدیمی] اجاق. * کانون.معنی آتشدان در فرهنگ معین ( ~.)(اِمر.)
معنی آتیه در فرهنگ عمید = آتیمعنی آتیه در فرهنگ معین (یِّ) [ ع . ] مؤنث آتی ؛ آینده .
معنی آخال در فرهنگ عمید ۱. خاکروبه؛ آشغال. ۲. خاشاک. ۳. هرچیز دورافکندنی: از بس گل مجهول که در باغ بخندید / نزدیک همهکس گل معروف شد آخال (فرخی: ۲۱۸).معنی
معنی آدامس در فرهنگ عمید مادهای جویدنی، مانند سقز، که از نوعی صمغ و همچنین شکر، اسانس، و سایر افزودنیها تهیه میشود.معنی آدامس در فرهنگ معین [ از انگ .
معنی آذان در فرهنگ عمید = اُذُنمعنی آذان در فرهنگ معین ( اَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آگاه کردن ، خبر دادن . 2 -
معنی آ در فرهنگ عمید نخستین حرف الفبای فارسی؛ الف ممدود؛ آی با کلاه. δ در حساب ابجد: «۱».معنی آ در فرهنگ معین [ اَ ] (پیشوند) همزه ٔمفتوحه در
معنی آب بندی در فرهنگ عمید ۱. (مکانیک) روان شدن قطعات تحت سایش در خودروها یا موتورسیکلتهای نو. ۲. محل تهیۀ بستنی، ماست، پنیر، خامه، و مانندِ آن؛ لبنیاتی. ۳.
معنی آبدارخانه در فرهنگ عمید اتاق و محل مخصوص در یک اداره یا وزارتخانه یا خانههای بزرگان که در آنجا چای و قهوه و شربت و قلیان تهیه میکنند.معنی آبدارخانه
معنی آبزه در فرهنگ عمید ۱. درز و شکاف باریک که آب از آن تراوش کند؛ هر روزن و درز در ظرف یا زمین که آب از آن بیرون تراود؛
معنی آبکند در فرهنگ عمید ۱. (زمینشناسی) زمینی که آب آن را کنده، گود و ناهموار کرده باشد. ۲. آبگیر؛ تالاب: هرکه باشد تشنه و چشمه نیابد هیچجای / بیگمان
معنی آبله مرغان در فرهنگ عمید نوعی بیماری آبله با عوارض سبک که بیشتر در کودکان و کسانی که آبلهکوبی کردهاند بروز میکند.معنی آبله مرغان در فرهنگ معین ( ~.
معنی آپارتی در فرهنگ عمید ۱. بسیاربیشرم. ۲. زرنگ و حقهباز.معنی آپارتی در فرهنگ معین (ص .) بی شرم ، حقه باز.
معنی آتش زنه در فرهنگ عمید ۱. سنگی خاکستریرنگ که با زدن آن بر فولاد جرقه ایجاد میشود. ۲. = چخماقمعنی آتش زنه در فرهنگ معین ( ~. زَ نِ)
معنی آثار در فرهنگ عمید نشانهها. * آثار عِلوی: [قدیمی] پدیدههای هواشناسی، مانند رعدوبرق، صاعقه، باران، برف، و باد؛ کائناتِ جَو. * آثار سِفلی: پدیدههای زمینشناسی، مانند چشمهها، آتشفشانها، کوهها،
معنی آختن در فرهنگ عمید برکشیدن، برآوردن و بیرون کشیدن چیزی، مثل بیرون کشیدن تیغ از غلاف.معنی آختن در فرهنگ معین (تَ) (مص م .) 1 - بر آوردن ،
معنی آدخ در فرهنگ عمید ۱. خوب؛ نیکو؛ نغز. ۲. خجسته؛ میمون: گر به شارستان علم اندر بگیری خانهای / روز خویش امروز و فردا آدخ و میمون کنی (ناصرخسرو۱:
معنی آذر در فرهنگ عمید ۱. آتش. ۲. ماه نهم از سال خورشیدی ایرانی. ۳. [قدیمی] روز نهم از نهمین ماه تقویم اوستایی که ایرانیان قدیم در ماه آذر این
معنی آب در فرهنگ عمید ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی h۲o که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و
معنی آب بها در فرهنگ عمید پولی که در بهای آب میدهند؛ حقالشرب. آبپاش ۱. ظرفی فلزی و دستهدار که سر لولۀ آن سوراخهای ریز دارد و برای آب پاشیدن
معنی آبدارک در فرهنگ عمید = دمجنبانکمعنی آبدارک در فرهنگ معین (رَ) (اِمر.) دم جنبانک ، گازر .
معنی آبزی در فرهنگ عمید ویژگی جانوری که در آب زندگی کند؛ جانوران دریایی.معنی آبزی در فرهنگ معین (اِفا.) جانوری که در آب زندگی می کند.
معنی آب کور در فرهنگ عمید ۱. آنکه از آب بیبهره است. ۲. آنکه به کسی آب ندهد. ۳. [قدیمی] خسیس؛ لئیم.معنی آب کور در فرهنگ معین (ص مر.)1 -
معنی آب لیمو در فرهنگ عمید آبی که از فشردن لیموی ترش میگیرند.معنی آب لیمو در فرهنگ معین [ فا - سنس . ] (اِمر.) آبی که از فشردن لیمو
معنی آپاندیسیت در فرهنگ عمید التهاب آپاندیس یا زائدۀ روده کور که بسیار دردناک است و با عمل جراحی و برداشتن آن معالجه میشود.معنی آپاندیسیت در فرهنگ معین [ فر.
نمایش بیشتر