معنی آ در فرهنگ عمید نخستین حرف الفبای فارسی؛ الف ممدود؛ آی با کلاه. δ در حساب ابجد: «۱».معنی آ در فرهنگ معین [ اَ ] (پیشوند) همزه ٔمفتوحه در
معنی کلمات
معنی آب بندی در فرهنگ عمید ۱. (مکانیک) روان شدن قطعات تحت سایش در خودروها یا موتورسیکلتهای نو. ۲. محل تهیۀ بستنی، ماست، پنیر، خامه، و مانندِ آن؛ لبنیاتی. ۳.
معنی آبدارخانه در فرهنگ عمید اتاق و محل مخصوص در یک اداره یا وزارتخانه یا خانههای بزرگان که در آنجا چای و قهوه و شربت و قلیان تهیه میکنند.معنی آبدارخانه
معنی آبزه در فرهنگ عمید ۱. درز و شکاف باریک که آب از آن تراوش کند؛ هر روزن و درز در ظرف یا زمین که آب از آن بیرون تراود؛
معنی آبکند در فرهنگ عمید ۱. (زمینشناسی) زمینی که آب آن را کنده، گود و ناهموار کرده باشد. ۲. آبگیر؛ تالاب: هرکه باشد تشنه و چشمه نیابد هیچجای / بیگمان
معنی آبله مرغان در فرهنگ عمید نوعی بیماری آبله با عوارض سبک که بیشتر در کودکان و کسانی که آبلهکوبی کردهاند بروز میکند.معنی آبله مرغان در فرهنگ معین ( ~.
معنی آپارتی در فرهنگ عمید ۱. بسیاربیشرم. ۲. زرنگ و حقهباز.معنی آپارتی در فرهنگ معین (ص .) بی شرم ، حقه باز.
معنی آتش زنه در فرهنگ عمید ۱. سنگی خاکستریرنگ که با زدن آن بر فولاد جرقه ایجاد میشود. ۲. = چخماقمعنی آتش زنه در فرهنگ معین ( ~. زَ نِ)
معنی آثار در فرهنگ عمید نشانهها. * آثار عِلوی: [قدیمی] پدیدههای هواشناسی، مانند رعدوبرق، صاعقه، باران، برف، و باد؛ کائناتِ جَو. * آثار سِفلی: پدیدههای زمینشناسی، مانند چشمهها، آتشفشانها، کوهها،
معنی آختن در فرهنگ عمید برکشیدن، برآوردن و بیرون کشیدن چیزی، مثل بیرون کشیدن تیغ از غلاف.معنی آختن در فرهنگ معین (تَ) (مص م .) 1 - بر آوردن ،
معنی آدخ در فرهنگ عمید ۱. خوب؛ نیکو؛ نغز. ۲. خجسته؛ میمون: گر به شارستان علم اندر بگیری خانهای / روز خویش امروز و فردا آدخ و میمون کنی (ناصرخسرو۱:
معنی آذر در فرهنگ عمید ۱. آتش. ۲. ماه نهم از سال خورشیدی ایرانی. ۳. [قدیمی] روز نهم از نهمین ماه تقویم اوستایی که ایرانیان قدیم در ماه آذر این
معنی آب در فرهنگ عمید ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی h۲o که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و
معنی آب بها در فرهنگ عمید پولی که در بهای آب میدهند؛ حقالشرب. آبپاش ۱. ظرفی فلزی و دستهدار که سر لولۀ آن سوراخهای ریز دارد و برای آب پاشیدن
معنی آبدارک در فرهنگ عمید = دمجنبانکمعنی آبدارک در فرهنگ معین (رَ) (اِمر.) دم جنبانک ، گازر .
معنی آبزی در فرهنگ عمید ویژگی جانوری که در آب زندگی کند؛ جانوران دریایی.معنی آبزی در فرهنگ معین (اِفا.) جانوری که در آب زندگی می کند.
معنی آب کور در فرهنگ عمید ۱. آنکه از آب بیبهره است. ۲. آنکه به کسی آب ندهد. ۳. [قدیمی] خسیس؛ لئیم.معنی آب کور در فرهنگ معین (ص مر.)1 -
معنی آب لیمو در فرهنگ عمید آبی که از فشردن لیموی ترش میگیرند.معنی آب لیمو در فرهنگ معین [ فا - سنس . ] (اِمر.) آبی که از فشردن لیمو
معنی آپاندیسیت در فرهنگ عمید التهاب آپاندیس یا زائدۀ روده کور که بسیار دردناک است و با عمل جراحی و برداشتن آن معالجه میشود.معنی آپاندیسیت در فرهنگ معین [ فر.
معنی آتشک در فرهنگ عمید ۱. (پزشکی) = سیفلیس ۲. (زیستشناسی) = کِرم * کرم شبتابمعنی آتشک در فرهنگ معین (تَ شَ)(اِمر.)1 - آبلة فرنگی ، سفلیس ، کوفت .
معنی آثام در فرهنگ عمید = اثممعنی آثام در فرهنگ معین [ ع . ] ( اِ.) جِ اثم ؛ گناه ها، بزه ها.
معنی آخته در فرهنگ عمید ۱. بیرونکشیدهشده؛ آهیخته؛ برکشیده؛ برآورده. ۲. برافراشته: گرش بر فریدون بدی تاختن / امانش ندادی به تیغ آختن (سعدی۱: ۱۳۷)، ای که شمشیر جفا بر
معنی آدرس در فرهنگ عمید ۱. نشانی شخص یا اداره و بنگاه. ۲. نوشتهای که حاوی نشانی یک محل باشد.معنی آدرس در فرهنگ معین (رِ) [ فر. ] ( اِ.)
معنی آذربو در فرهنگ عمید = اشنانمعنی آذربو در فرهنگ معین ( ~.) (اِمر.) = آذربویه : گیاهی است جزو تیرة اسفناج و خودرو است و برگ های ریز به
معنی آبا در فرهنگ عمید ۱. [جمعِ اَب] = اب ۲. اجداد. * آباء سبعه: [قدیمی] ۱. هفتپدر؛ هفتپدران. ۲. [مجاز] هفتستاره؛ هفتسیاره. * آباء علوی: [قدیمی] ۱. پدران آسمانی.
معنی آب پاشان در فرهنگ عمید = آبریزانمعنی آب پاشان در فرهنگ معین (بْ) (اِمر.) نک آبریزگان .
معنی آبدان در فرهنگ عمید ۱. ظرف آب. ۲. [قدیمی] جایی که آب در آن جمع میشود؛ آبگیر: فتد تشنه در آبدان عمیق / که داند که سیراب میرد غریق
معنی آبسالان در فرهنگ عمید ۱. بهار. ۲. سال پرآب و پرباران. ۳. باغ؛ بوستان: همان شیپور بر صد راه نالان / به سان بلبل اندر آبسالان (فخرالدیناسعد: ۶۳).معنی آبسالان
معنی آبکی در فرهنگ عمید ۱. آنچه مانند آب باشد. ۲. آبدار؛ پرآب. ۳. آبلمبو. ۴. [مقابلِ غلیظ] رقیق. ۵. بیمحتوا. ۶. (اسم) مشروب.معنی آبکی در فرهنگ معین (بَ) (ص
معنی آب مروارید در فرهنگ عمید از بیماریهای چشم که بیشتر در اثر ضربه، مرض قند یا پیری عارض میشود و عدسی چشم یا کپسول آن تیره میشود و سبب
نمایش بیشتر