معنی آبادان در فرهنگ عمید آباد؛ باصفا؛ بارونق. * آبادان کردن: (مصدر متعدی) ۱. آباد کردن ده یا شهر. ۲. آباد ساختن زمین با کشتوکار.معنی آبادان در فرهنگ معین [
معنی کلمات
معنی آب تنی در فرهنگ عمید ۱. شستوشوی بدن در آب سرد. ۲. غوطه خوردن در آب.معنی آب تنی در فرهنگ معین (تَ) (حامص .) شنا، غوطه خوردن در آب
معنی آب دست در فرهنگ عمید ۱. آبی که با آن دستوروی خود را بشویند: هم خلال از طوبی و هم آبدست از سلسبیل / بلکه دستآب همه تسکین رضوان
معنی آبستن در فرهنگ عمید ۱. ‹آبست، آبسته، آبستان› (زیستشناسی) ویژگی زن یا حیوان مادهای که بچه در شکم داشته باشد؛ باردار. ۲. [مجاز] درپیدارنده: آبستن حوادث.معنی آبستن در فرهنگ
معنی آبگرد در فرهنگ عمید = گرداب: مگرد گِرد آبگرد هیبتش / که درکشد تو را به دَم چو اژدها (ابوالفرج رونی: ۱۵).معنی آبگرد در فرهنگ معین (گِ) (اِمر.) نک
معنی آب نبات در فرهنگ عمید نوعی از شیرینی که با شیرۀ شکر درست میکنند.معنی آب نبات در فرهنگ معین (نَ) (اِمر.) نوعی شیرینی که با شیرة شکر سازند. ؛
معنی آتریاد در فرهنگ عمید دستهای سرباز.معنی آتریاد در فرهنگ معین (تِ) [ روس . ] (اِ.) یک دسته سرباز.
معنی آتش گردان در فرهنگ عمید ظرف کوچک سیمی که در آن چند تکه زغال داغ شده میریزند و در هوا میچرخانند تا مشتعل شود؛ آتشچرخان؛ آتشسرخکن.معنی آتش گردان در
معنی آجل در فرهنگ عمید ۱. آینده. ۲. دیرآینده. ۳. بامهلت؛ مدتدار.معنی آجل در فرهنگ معین (اَ جَ لّ) [ ع . ] (ص تف .) جلیل تر، بزرگوارتر.
معنی آخرت در فرهنگ عمید ۱. بازپسین. ۲. جهانی که به اعتقاد دینداران مردم پس از زنده شدن به در آنجا وارد میشوند و به اعمال آنها رسیدگی میشود؛ جهان
معنی آدم در فرهنگ عمید ۱. (زیستشناسی) انسان. δ دراصل، بنابر روایات، نام نخستین انسان آفریدهشده است: در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند / آدم بهشت روضهٴ دارالسلام
معنی آذرروز در فرهنگ عمید nullمعنی آذرروز در فرهنگ معین (ذَ) (اِمر.) روز نهم از هر ماه شمسی .
معنی آبادانی در فرهنگ عمید ۱. آباد بودن. ۲. (مصدر متعدی) آباد ساختن زمین با کشتوکار؛ آباد کردن. ۳. (اسم) [قدیمی] جایی که در آن آب و گیاه پیدا شود
معنی آبجی در فرهنگ عمید خواهر.معنی آبجی در فرهنگ معین [ تر. ] ( اِ.)1 - خواهر. 2 - مخففِ آغاباجی .
معنی آبدندان در فرهنگ عمید ۱. نوعی انار بیدانه. ۲. نوعی گلابی. ۳. نوعی حلوا و شیرینی نرم و لطیف: تشنه در آب او نظر میکرد / آبدندانی از جگر
معنی آبسته در فرهنگ عمید زمینی که در آن آب بسته و تخم پاشیده باشند؛ زمین آماده برای زراعت.معنی آبسته در فرهنگ معین (بِ تِ) 1 - (ص .) آبستن
معنی آبگردان در فرهنگ عمید ظرف بزرگ و دستهدار شبیه ملاقه که با آن آب یا غذای آبکی مانند آش و آبگوشت را از ظرفی به ظرف دیگر میریزند.معنی آبگردان
معنی آب نما در فرهنگ عمید ۱. حوض یا جوی آب در خانه و باغ که آب آن نمایان باشد. ۲. جایی که آب چشمه یا کاریز به روی زمین
معنی آتش در فرهنگ عمید ۱. آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود میآید و دارای روشنی و حرارت است. ۲. [مجاز] گرما؛ حرارت. ۳. [مجاز]
معنی آتش نشان در فرهنگ عمید ۱. مٲمور آتشنشانی که وظیفۀ او خاموش کردن حریق و جلوگیری از آتشسوزی است. ۲. دستگاه خاموشکنندۀ آتش که حاوی مواد شیمیایی میباشد. ۳.
معنی آجودان در فرهنگ عمید افسری که در خدمت افسر بالاتر از خود، مٲمور اجرای دستورهای او است.معنی آجودان در فرهنگ معین ( اَ) (اِ.) نک آجودان .
معنی آخردست در فرهنگ عمید ۱. دست آخر؛ پایان کار. ۲. (اسم) پایین اتاق؛ صف نعال. ۳. نوبت آخر. ۴. سرانجام.معنی آخردست در فرهنگ معین (خَ. دَ) [ ع -
معنی آدمک در فرهنگ عمید ۱. آدم کوچک. ۲. پیکر و هیکل کوچک که به شکل آدمی درست کنند.معنی آدمک در فرهنگ معین (دَ مَ) (اِمصغ .) 1 - آدم
معنی آذرگون در فرهنگ عمید ۱. (زیستشناسی) = شقایق: تا همی سرخ بُوَد آذرگون / تا همی سبز بُوَد سیسنبر (فرخی: ۱۳۹)، به هم بودند آنجا ویس و رامین /
معنی آبادی در فرهنگ عمید ۱. آباد بودن. ۲. (اسم) ده؛ قریه.معنی آبادی در فرهنگ معین [ په . ] (حامص . اِ.) 1 - عمران ، آبادانی . 2
معنی آبچین در فرهنگ عمید ۱. پارچهای که بدن خود را پس از شستوشو با آن خشک کنند؛ حوله. ۲. پارچهای که تن مرده را پس از غسل دادن با
معنی آب دوغ در فرهنگ عمید nullمعنی آب دوغ در فرهنگ معین (اِمر.) 1 - ماستی که درون آن آب ریزند و به صورت دوغ درآورند، ماستی با آب بسیار.
معنی آبسه در فرهنگ عمید تورم نقطهای از بدن به دلیل جمع شدن چرک در زیر پوست.معنی آبسه در فرهنگ معین (س ِ) [ فر. ] (اِ.) ورم عفونی در
معنی آب گردش در فرهنگ عمید ۱. نوبت آب گرفتن برای کشتزار. ۲. تندرو: آبگردش مرکبی کز چابکی هنگام تک / نعل سخت او ز خاک نرم انگیزد غبار (ازرقی:
معنی آبنوس در فرهنگ عمید ۱. (زیستشناسی) درختی گرمسیری با چوب سیاه، و گرانقیمت. ۲. (زیستشناسی) چوب این درخت که سخت، سنگین، و با لکههای سیاه است در کندهکاری و
نمایش بیشتر