معنی آتش – فرهنگ معین و عمید

معنی آتش در فرهنگ عمید ۱. آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به‌ وجود می‌آید و دارای روشنی و حرارت است. ۲. [مجاز] گرما؛ حرارت. ۳. [مجاز] ناراحتی؛ اندوه. ۴. گلوله. ۵. [قدیمی] از عنصرهای چهارگانه؛ آذر. ۶. [قدیمی] شراب. * آتش افروختن: (مصدر متعدی) ۱. آتش روشن کردن. ۲. [مجاز] فتنه … ادامه

معنی آتش نشان – فرهنگ معین و عمید

معنی آتش نشان در فرهنگ عمید ۱. مٲمور آتش‌نشانی که وظیفۀ او خاموش کردن حریق و جلوگیری از آتش‌سوزی است. ۲. دستگاه خاموش‌کنندۀ آتش که حاوی مواد شیمیایی می‌باشد. ۳. [مجاز] از میان برندۀ شوق و هیجان. معنی آتش نشان در فرهنگ معین ( ~. نِ) (ص فا. اِمر.) ۱ – مأموری که وظیفه او … ادامه

معنی آذرگون – فرهنگ معین و عمید

معنی آذرگون در فرهنگ عمید ۱. (زیست‌شناسی) = شقایق: تا همی سرخ بُوَد آذرگون / تا همی سبز بُوَد سیسنبر (فرخی: ۱۳۹)، به هم بودند آنجا ویس و رامین / چو در یک باغ آذرگون و نسرین (فخرالدین‌اسعد: ۴۹). ۲. (زیست‌شناسی) = همیشه‌بهار ۳. (صفت) [قدیمی] به رنگ آتش؛ آذرفام؛ سرخ‌رنگ. معنی آذرگون در فرهنگ … ادامه

معنی آبچین – فرهنگ معین و عمید

معنی آبچین در فرهنگ عمید ۱. پارچه‌ای که بدن خود را پس از شست‌وشو با آن خشک کنند؛ حوله. ۲. پارچه‌ای که تن مرده را پس از غسل دادن با آن خشک کنند: به پیمان که چیزی نخواهی ز من / ندارم به مرگ آبچین و کفن (فردوسی: ۶/۴۳۱). معنی آبچین در فرهنگ معین (اِمر.) … ادامه

معنی آب دوغ – فرهنگ معین و عمید

معنی آب دوغ در فرهنگ عمید null معنی آب دوغ در فرهنگ معین (اِمر.) ۱ – ماستی که درون آن آب ریزند و به صورت دوغ درآورند، ماستی با آب بسیار. ۲ – گچ یا آهکی که برای اندودن دیوارها به کار رود، دوغاب .

معنی آب گردش – فرهنگ معین و عمید

معنی آب گردش در فرهنگ عمید ۱. نوبت آب گرفتن برای کشتزار. ۲. تندرو: آبگردش مرکبی کز چابکی هنگام تک / نعل سخت او ز خاک نرم انگیزد غبار (ازرقی: ۲۴). معنی آب گردش در فرهنگ معین (گَ دِ) (ص مر.) تند رفتار، تندرو، سریع السیر.

معنی آبنوس – فرهنگ معین و عمید

معنی آبنوس در فرهنگ عمید ۱. (زیست‌شناسی) درختی گرمسیری با چوب سیاه، و گران‌قیمت. ۲. (زیست‌شناسی) چوب این درخت که سخت، سنگین، و با لکه‌های سیاه است در کنده‌کاری و نجاری کاربرد دارد. ۳. (صفت) [قدیمی] تیره‌رنگ؛ شیز. معنی آبنوس در فرهنگ معین [ په . ] (اِ)درختی است با چوبِ بسیار سخت ، سیاه … ادامه

معنی آتش افروز – فرهنگ معین و عمید

معنی آتش افروز در فرهنگ عمید ۱. هر چیزی که با آن آتش روشن کنند؛ آتش‌گیره. ۲. کسی که آتش بیفروزد؛ آن‌که آتش روشن کند. ۳. (صفت) [مجاز] فتنه‌انگیز. ۴. (اسم) کسی که در ایام عید نوروز آتش در دست می‌گیرد و شعلۀ آن را در دهان فرومی‌برد و با شوخی و مسخرگی از مردم … ادامه

معنی آتش نشانی – فرهنگ معین و عمید

معنی آتش نشانی در فرهنگ عمید ۱. فرونشاندن آتش. ۲. (اسم) نهادی با نیروی متخصص که متصدی خاموش کردن آتش است؛ اطفائیه. ۳. = آتش‌نشان معنی آتش نشانی در فرهنگ معین ( ~. نِ) ( اِ.) اداره و سازمانی که کارش فرونشاندن حریق است .

معنی آجیدن – فرهنگ معین و عمید

معنی آجیدن در فرهنگ عمید ۱. فروکردن سوزن یا درفش یا نشتر در چیزی؛ بخیه زدن؛ سوزن زدن؛ سوراخ کردن. ۲. دندانه‌دار ساختن سطح چیزی، مثل دندانه‌ها و ناهمواری‌های سوهان یا سطح سنگ آسیا. معنی آجیدن در فرهنگ معین (دَ) (مص م .) سوزن زدن ، بخیه زدن ؛ فرو بردن سوزن ، درفش ، … ادامه

معنی آخریان – فرهنگ معین و عمید

معنی آخریان در فرهنگ عمید مال و اسباب؛ کالا؛ متاع؛ مال‌التجاره؛ قماش: آخریانِِ خِرد سفته فرستم به دوست / هیچ ندارم دگر چون دل و جان نزد اوست (عسجدی: لغت‌نامه: آخریان)، دزد اگر با چراغ روی آرد / به گزیند ز کوشک آخریان (؟: لغت‌نامه: اَخریان). معنی آخریان در فرهنگ معین (رِ) ( اِ.) ۱ … ادامه

معنی آدمیت – فرهنگ معین و عمید

معنی آدمیت در فرهنگ عمید ۱. انسانیت؛ آدمی بودن؛ انسان بودن: آدمیت رحم بر بیچارگان آوردن است / کآدمی را تن بلرزد چون ببیند ریش را (سعدی۲: ۳۱۱). ۲. (اسم) انسان: به‌حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد / که همین سخن بگوید به زبان آدمیت (سعدی۲: ۳۸۴). معنی آدمیت در فرهنگ معین (دَ یَّ) (مص … ادامه

معنی آذرنگ – فرهنگ معین و عمید

معنی آذرنگ در فرهنگ عمید ۱. اندوه؛ رنج؛ محنت: ز فرزند بر جان و تنت آذرنگ / تو از مهر او روزوشب چون نهنگ (ابوشکور: شاعران بی‌دیوان: ۱۰۳). ۲. = دمار ۳. (صفت) روشن: فروغی پدید آمد از هر دو سنگ / دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ (فردوسی: ۱/۳۰ حاشیه). ۴. آتش. معنی آذرنگ … ادامه

معنی آبده – فرهنگ معین و عمید

معنی آبده در فرهنگ عمید ۱. آب‌دهنده. ۲. آن قسمت از مجرای قنات در زیرزمین که آب از آن بیرون می‌آید و داخل قنات می‌شود. معنی آبده در فرهنگ معین (بِ دَ یا دِ) [ ع . آبده . ] (اِ.) جانور وحشی ، دد؛ ج . اوابد.

معنی آبشار – فرهنگ معین و عمید

معنی آبشار در فرهنگ عمید ۱. (زمین‌شناسی) آب جوی یا رود که از جای بلند به پایین فروریزد. ۲. (ورزش) در والیبال، تنیس، و پینگ‌پنگ، نوعی ضربۀ محکم و سریع برای حمله و سرازیر کردن توپ. معنی آبشار در فرهنگ معین ( اِ.) ۱ – رودی که در مسیر خود از بلندی به پایین فرو … ادامه

معنی آب گرم کن – فرهنگ معین و عمید

معنی آب گرم کن در فرهنگ عمید وسیله‌ای که با نفت، برق، و یا گاز آب را گرم می‌کند. معنی آب گرم کن در فرهنگ معین (گَ کُ) (اِ.) دستگاه گرم کننده آب که با نفت و گاز و برق یا گرمای خورشید کار می کند.

معنی آبو – فرهنگ معین و عمید

معنی آبو در فرهنگ عمید گل نیلوفر آبی. معنی آبو در فرهنگ معین ( اَ) [ ع . ] (از اسماء سته ) (اِ.) اب ، پدر. ضح – در عربی در حالت رفعی این کلمه را به صورت «ابو» و در حالت نصبی «ابا» و در حالت جری «ابی » گویند و غالباً در … ادامه

معنی آجیده – فرهنگ معین و عمید

معنی آجیده در فرهنگ عمید ۱. فروکرده‌شده. ۲. بخیه. ۳. ناهمواری‌های سطح چیزی مثل ناهمواری سوهان. معنی آجیده در فرهنگ معین (دِ)۱ – (ص مف .) خلانیده ، سوزن فرو برده . ۲ – ( اِ.) بخیه ، ناهمواری های سطح چیزی .

معنی آذری – فرهنگ معین و عمید

معنی آذری در فرهنگ عمید ۱. مربوط به آذر. ۲. مربوط به آذربایجان: موسیقی آذری. ۳. از مردم آذربایجان ۴. (اسم) زبانی از شاخۀ زبان‌های هندوایرانی که در آذربایجان متداول بود. ۵. (اسم) زبان ترکی رایج در آذربایجان. ۶. [قدیمی] به رنگ آتش: ز خونی که بُد بهرۀ مادری / بجوشید و شد چهره‌اش آذری … ادامه