معنی آبریزگان – فرهنگ معین و عمید

معنی آبریزگان در فرهنگ عمید = آبریزان معنی آبریزگان در فرهنگ معین (زَ) [ په . ] (اِمر.) ۱ – عید آب پاشان ، جشنی که ایرانیان در روزِ تیر – سیزدهمین روز از ماه تیر – برپامی داشتند و آب بر یکدیگر می پاشیدند. ۲ – نوعی غذا.

معنی آبکامه – فرهنگ معین و عمید

معنی آبکامه در فرهنگ عمید ۱. نان‌خورشی که از شیر و ماست و بعضی چیزهای دیگر درست کنند: هزار شکر که با تلخ و شور خود ای چرخ / نه‌ایم منتظر شهد و آبکامهٴ تو (مؤمن استرآبادی: لغت‌نامه: آبکامه). ۲. گندم یا جو یا نان خشک که در آب یا شیر یا ماست بخیسانند و … ادامه

معنی آبله – فرهنگ معین و عمید

معنی آبله در فرهنگ عمید ۱. تاولی که به سبب سوختگی یا ساییده شدن پوست پیدا شود؛ تاول. ۲. نوعی بیماری ویروسی که باعث تب شدید، درد ستون فقرات، و ایجاد بثورات می‌شود و آثار آن برای همیشه روی پوست باقی می‌ماند. δ برای جلوگیری از این بیماری مایۀ آبله به بدن تلقیح می‌کنند. حیواناتی … ادامه

معنی آپارات – فرهنگ معین و عمید

معنی آپارات در فرهنگ عمید ۱. دستگاه نمایش فیلم. ۲. دوربین عکاسی. ۳. دستگاه؛ اسباب. ۴. دستگاهی اتومانند، که برای پنچرگیری لاستیک تویی خودرو از آن استفاده می‌شود. معنی آپارات در فرهنگ معین [ روس . ] ( اِ.) ۱ – دستگاه ، ابزار، ماشین . ۲ – دوربین عکاسی . ۳ – دستگاه نمایش … ادامه

معنی آتش پرست – فرهنگ معین و عمید

معنی آتش پرست در فرهنگ عمید ۱. پرستندۀ آتش؛ کسی که آتش را پرستش کند: به یک هفته بر پیش یزدان بدند / مپندار کآتش‌پرستان بدند (فردوسی: ۴/۳۱۲). ۲. زردشتی. δ به مناسبت آنکه آتش را گرامی و محترم می‌دارند. معنی آتش پرست در فرهنگ معین ( ~. پَ رَ) (اِمر.) پرستنده آتش . کسی … ادامه

معنی آذار – فرهنگ معین و عمید

معنی آذار در فرهنگ عمید ماه سوم تقویم شمسی کشورهای عربی، بعد از شباط و قبل از نیسان، مطابق ماه مارس فرنگی. از ماه‌های سال سُریانی یا رومی؛ ماه اول بهار: این هنوز اول آذار جهان‌افروز است / باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار (سعدی۲: ۶۴۶). معنی آذار در فرهنگ معین [ معر. … ادامه

معنی آب بند – فرهنگ معین و عمید

معنی آب بند در فرهنگ عمید ۱. کسی که یخ می‌سازد. ۲. آن‌که بستنی و پالوده یا ماست و پنیر و خامه درست می‌کند. ۳. (اسم) سد. معنی آب بند در فرهنگ معین (بَ) (ص . اِمر.) ۱ – سَّد. ۲ – کسی که ماست و پنیر و مانند آن را درست می کند. ۳ … ادامه

معنی آبدار – فرهنگ معین و عمید

معنی آبدار در فرهنگ عمید ۱. پرآب: میوۀ آبدار. ۲. شاداب؛ باطراوت. ۳. دارای جلا و برندگی؛ جوهردار: شمشیر آبدار. ۴. [مجاز] رکیک: فحش آبدار. ۵. (شیمی) هیدراته؛ آمیخته با آب. ۶. [مجاز] محکم: بوسهٴ آبدار. ۷. (اسم، صفت) متصدی آبدارخانه که شربت، چای، قهوه، قلیان، و مانندِ آن تهیه می‌کند؛ آبدارباشی. ۸. (اسم، صفت) … ادامه

معنی آبزن – فرهنگ معین و عمید

معنی آبزن در فرهنگ عمید ظرف بزرگ فلزی، چینی یا سفالی که در آن بدن خود را شست‌وشو دهند؛ حوض کوچک؛ وان؛ آب‌شنگ؛ آب‌سنگ: همی خون دام و دد و مرد و زن / بریزد کند در یکی آبزن ـ مگر کاو سر و تن بشوید به خون / شود فال اخترشناسان نگون (فردوسی: ۱/۷۷). … ادامه

معنی آبکش – فرهنگ معین و عمید

معنی آبکش در فرهنگ عمید ۱. کشندۀ آب؛ آن‌که با دلو آب از چاه بالا می‌آورد؛ کسی که کارش کشیدن آب از چاه است: به چاه اندرون آب سرد است و خوش / فرودآی تا من بُوَم آبکش (فردوسی: ۶/۲۰۸)، غلام آبکش باید و خشت‌زن / بُوَد بندۀ نازنین مشت‌زن (سعدی۱: ۱۶۶). ۲. کسی که … ادامه

معنی آپارتمان – فرهنگ معین و عمید

معنی آپارتمان در فرهنگ عمید ۱. ساختمانی که معمولاً دارای چندین طبقه است و به واحدهای مجزایی تقسیم می‌شود. ۲. هریک از این واحدها. معنی آپارتمان در فرهنگ معین (تِ) [ فر. ] ( اِ.) ۱ – ساختمان ، عمارت . ۲ – ساختمان مجزا و مستقل .

معنی آتشدان – فرهنگ معین و عمید

معنی آتشدان در فرهنگ عمید ۱. جای ریختن آتش. ۲. کوره. ۳. ظرفی که در آن آتش بریزند؛ منقل. ۴. [قدیمی] اجاق. * کانون. معنی آتشدان در فرهنگ معین ( ~.)(اِمر.) ۱ – منقل ، اجاق . ۲ – تنور. ۳ – ظرفی مخصوص در آتشکده که در آن آتش مقدس افروزند.

معنی آخال – فرهنگ معین و عمید

معنی آخال در فرهنگ عمید ۱. خاکروبه؛ آشغال. ۲. خاشاک. ۳. هرچیز دورافکندنی: از بس گل مجهول که در باغ بخندید / نزدیک همه‌کس گل معروف شد آخال (فرخی: ۲۱۸). معنی آخال در فرهنگ معین ( اِ.) ۱ – خاکروبه ، آشغال . ۲ – هر چیز دورانداختنی .

معنی آدامس – فرهنگ معین و عمید

معنی آدامس در فرهنگ عمید ماده‌ای جویدنی، مانند سقز، که از نوعی صمغ و همچنین شکر، اسانس، و سایر افزودنی‌ها تهیه می‌شود. معنی آدامس در فرهنگ معین [ از انگ . ] ( اِ.) نوعی صمغ برگرفته از نام اولین سازنده آن در ایران (انگلیسی زبانی به نام آدامز) که آن را معطر و خوش … ادامه

معنی آب بندی – فرهنگ معین و عمید

معنی آب بندی در فرهنگ عمید ۱. (مکانیک) روان شدن قطعات تحت سایش در خودروها یا موتورسیکلت‌های نو. ۲. محل تهیۀ بستنی، ماست، پنیر، خامه، و مانندِ آن؛ لبنیاتی. ۳. گرفتن یا جوش دادن درزهای وسایل یا ظروف فلزی. معنی آب بندی در فرهنگ معین (بَ)(حامص . اِ. )۱ – بستن مسیر آب . ۲ … ادامه

معنی آبدارخانه – فرهنگ معین و عمید

معنی آبدارخانه در فرهنگ عمید اتاق و محل مخصوص در یک اداره یا وزارتخانه یا خانه‌های بزرگان که در آنجا چای و قهوه و شربت و قلیان تهیه می‌کنند. معنی آبدارخانه در فرهنگ معین (نِ) (اِمر.) ۱ – اتاقی در اداره ، یا هر جای دیگر که در آن چای یا قهوه درست می کنند. … ادامه

معنی آبزه – فرهنگ معین و عمید

معنی آبزه در فرهنگ عمید ۱. درز و شکاف باریک که آب از آن تراوش کند؛ هر روزن و درز در ظرف یا زمین که آب از آن بیرون تراود؛ زه‌آب. ۲. آبی که از کنار چشمه یا تالاب بیرون آید؛ زهاب. معنی آبزه در فرهنگ معین (زِ) (اِمر.) آبی که از کنار چشمه ، … ادامه

معنی آبکند – فرهنگ معین و عمید

معنی آبکند در فرهنگ عمید ۱. (زمین‌شناسی) زمینی که آب آن را کنده، گود و ناهموار کرده باشد. ۲. آبگیر؛ تالاب: هرکه باشد تشنه و چشمه نیابد هیچ‌جای / بی‌گمان راضی بیاید گر بیابد آبکند (شهید بلخی: شاعران بی‌دیوان: ۳۰). ۳. [قدیمی] آب‌انبار. معنی آبکند در فرهنگ معین (کَ) (اِمر.) ۱ – آبگیر. ۲ – … ادامه

معنی آبله مرغان – فرهنگ معین و عمید

معنی آبله مرغان در فرهنگ عمید نوعی بیماری آبله با عوارض سبک که بیشتر در کودکان و کسانی که آبله‌کوبی کرده‌اند بروز می‌کند. معنی آبله مرغان در فرهنگ معین ( ~. مُ) (اِمر.) مرضی است شایع میان انسان و طیور.

معنی آثار – فرهنگ معین و عمید

معنی آثار در فرهنگ عمید نشانه‌ها. * آثار عِلوی: [قدیمی] پدیده‌های هواشناسی، مانند رعدوبرق، صاعقه، باران، برف، و باد؛ کائناتِ جَو. * آثار سِفلی: پدیده‌های زمین‌شناسی، مانند چشمه‌ها، آتش‌فشان‌ها، کوه‌ها، و معادن. معنی آثار در فرهنگ معین [ ع . ] ( اِ.) جِ اثر؛ نشانه ها.