معنی آتش پاره – فرهنگ معین و عمید
معنی آتش پاره در فرهنگ عمید ۱. پارۀ آتش؛ اخگر. ۲. [عامیانه، مجاز] زرنگ؛ چابک. ۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] موذی. ۴. کودک شریر. معنی آتش پاره در فرهنگ معین ( ~. رِ) (اِمر.) ۱ – پاره آتش ، اخگر. ۲ – کنایه از: کودک شریر.
معنی آتش پاره در فرهنگ عمید ۱. پارۀ آتش؛ اخگر. ۲. [عامیانه، مجاز] زرنگ؛ چابک. ۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] موذی. ۴. کودک شریر. معنی آتش پاره در فرهنگ معین ( ~. رِ) (اِمر.) ۱ – پاره آتش ، اخگر. ۲ – کنایه از: کودک شریر.
معنی آتون در فرهنگ عمید کوره. معنی آتون در فرهنگ معین (اَ) [ معر. ] ( اِ.) ۱ – تون ، گلخن ، گلخن گرمابه . ۲ – تنور گچ پز و نان پز، کوره آهک پزان . ۳ – آتشدان آهنین .
معنی آحاد در فرهنگ عمید ۱. = احدْ ۲. (ریاضی) گروه اول اعداد، شامل عدد ۱ تا ۹؛ یکان. ۳. تکتک مردم. معنی آحاد در فرهنگ معین [ ع . ] ( اِ.) جِ احد؛ یکان ، یک ها. ۱ – افراد، اشخاص . ۲ – دسته اعداد نخستین از ۱ – تا ۹.
معنی آداش در فرهنگ عمید نسبت میان دو تن که یک نام داشته باشند؛ همنام؛ هماسم. معنی آداش در فرهنگ معین [ تر. ] ( اِ.) همنام ، هم اسم .
معنی آدینه در فرهنگ عمید = جمعه: چو آدینه بهسر برده شد آید شنبه / تا چو ماه رمضان بگذرد آید شوال (فرخی: ۲۲۱). معنی آدینه در فرهنگ معین (نِ) ( اِ.) روز جمعه ، آخرین روز هفته .
معنی آب بازی در فرهنگ عمید ۱. شناگری. ۲. پاشیدن آب به یکدیگر برای تفریح. معنی آب بازی در فرهنگ معین (حامص .)۱ – شناگری . ۲ – غواصی .
معنی آب داده در فرهنگ عمید تیزکرده: شمشیر آبداده، خنجر آبداده. معنی آب داده در فرهنگ معین (دِ) (ص مف .) ۱ – آب پاشیده ، مشروب . ۲ – تیز، تیز کرده (صفت برای شمشیر یا خنجر).
معنی آبریزگان در فرهنگ عمید = آبریزان معنی آبریزگان در فرهنگ معین (زَ) [ په . ] (اِمر.) ۱ – عید آب پاشان ، جشنی که ایرانیان در روزِ تیر – سیزدهمین روز از ماه تیر – برپامی داشتند و آب بر یکدیگر می پاشیدند. ۲ – نوعی غذا.
معنی آبکامه در فرهنگ عمید ۱. نانخورشی که از شیر و ماست و بعضی چیزهای دیگر درست کنند: هزار شکر که با تلخ و شور خود ای چرخ / نهایم منتظر شهد و آبکامهٴ تو (مؤمن استرآبادی: لغتنامه: آبکامه). ۲. گندم یا جو یا نان خشک که در آب یا شیر یا ماست بخیسانند و … ادامه
معنی آبله در فرهنگ عمید ۱. تاولی که به سبب سوختگی یا ساییده شدن پوست پیدا شود؛ تاول. ۲. نوعی بیماری ویروسی که باعث تب شدید، درد ستون فقرات، و ایجاد بثورات میشود و آثار آن برای همیشه روی پوست باقی میماند. δ برای جلوگیری از این بیماری مایۀ آبله به بدن تلقیح میکنند. حیواناتی … ادامه
معنی آپارات در فرهنگ عمید ۱. دستگاه نمایش فیلم. ۲. دوربین عکاسی. ۳. دستگاه؛ اسباب. ۴. دستگاهی اتومانند، که برای پنچرگیری لاستیک تویی خودرو از آن استفاده میشود. معنی آپارات در فرهنگ معین [ روس . ] ( اِ.) ۱ – دستگاه ، ابزار، ماشین . ۲ – دوربین عکاسی . ۳ – دستگاه نمایش … ادامه
معنی آتش پرست در فرهنگ عمید ۱. پرستندۀ آتش؛ کسی که آتش را پرستش کند: به یک هفته بر پیش یزدان بدند / مپندار کآتشپرستان بدند (فردوسی: ۴/۳۱۲). ۲. زردشتی. δ به مناسبت آنکه آتش را گرامی و محترم میدارند. معنی آتش پرست در فرهنگ معین ( ~. پَ رَ) (اِمر.) پرستنده آتش . کسی … ادامه
معنی آتی در فرهنگ عمید = آینده معنی آتی در فرهنگ معین [ ع . ] (اِفا.) آینده ، آن که پس از این آید.
معنی آخ در فرهنگ عمید کلمۀ افسوس که هنگام احساس درد و رنج یا اظهار تٲسف تلفظ میکنند؛ آه؛ وای. معنی آخ در فرهنگ معین (اَ خْ یا اَ خّ) [ ع . ] (اِ.) برادر. ج . اخوان .
معنی آداک در فرهنگ عمید = جزیره معنی آداک در فرهنگ معین ( اِ.) خشکی میان دریا، جزیره .
معنی آذار در فرهنگ عمید ماه سوم تقویم شمسی کشورهای عربی، بعد از شباط و قبل از نیسان، مطابق ماه مارس فرنگی. از ماههای سال سُریانی یا رومی؛ ماه اول بهار: این هنوز اول آذار جهانافروز است / باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار (سعدی۲: ۶۴۶). معنی آذار در فرهنگ معین [ معر. … ادامه
معنی آب بند در فرهنگ عمید ۱. کسی که یخ میسازد. ۲. آنکه بستنی و پالوده یا ماست و پنیر و خامه درست میکند. ۳. (اسم) سد. معنی آب بند در فرهنگ معین (بَ) (ص . اِمر.) ۱ – سَّد. ۲ – کسی که ماست و پنیر و مانند آن را درست می کند. ۳ … ادامه
معنی آبدار در فرهنگ عمید ۱. پرآب: میوۀ آبدار. ۲. شاداب؛ باطراوت. ۳. دارای جلا و برندگی؛ جوهردار: شمشیر آبدار. ۴. [مجاز] رکیک: فحش آبدار. ۵. (شیمی) هیدراته؛ آمیخته با آب. ۶. [مجاز] محکم: بوسهٴ آبدار. ۷. (اسم، صفت) متصدی آبدارخانه که شربت، چای، قهوه، قلیان، و مانندِ آن تهیه میکند؛ آبدارباشی. ۸. (اسم، صفت) … ادامه
معنی آبزن در فرهنگ عمید ظرف بزرگ فلزی، چینی یا سفالی که در آن بدن خود را شستوشو دهند؛ حوض کوچک؛ وان؛ آبشنگ؛ آبسنگ: همی خون دام و دد و مرد و زن / بریزد کند در یکی آبزن ـ مگر کاو سر و تن بشوید به خون / شود فال اخترشناسان نگون (فردوسی: ۱/۷۷). … ادامه
معنی آبکش در فرهنگ عمید ۱. کشندۀ آب؛ آنکه با دلو آب از چاه بالا میآورد؛ کسی که کارش کشیدن آب از چاه است: به چاه اندرون آب سرد است و خوش / فرودآی تا من بُوَم آبکش (فردوسی: ۶/۲۰۸)، غلام آبکش باید و خشتزن / بُوَد بندۀ نازنین مشتزن (سعدی۱: ۱۶۶). ۲. کسی که … ادامه
معنی آبله کوبی در فرهنگ عمید تلقیح مایۀ آبله به بدن برای جلوگیری از ابتلا به بیماری آبله. معنی آبله کوبی در فرهنگ معین ( ~.) (حامص .) تزریق مایه آبله .
معنی آپارتمان در فرهنگ عمید ۱. ساختمانی که معمولاً دارای چندین طبقه است و به واحدهای مجزایی تقسیم میشود. ۲. هریک از این واحدها. معنی آپارتمان در فرهنگ معین (تِ) [ فر. ] ( اِ.) ۱ – ساختمان ، عمارت . ۲ – ساختمان مجزا و مستقل .
معنی آتشدان در فرهنگ عمید ۱. جای ریختن آتش. ۲. کوره. ۳. ظرفی که در آن آتش بریزند؛ منقل. ۴. [قدیمی] اجاق. * کانون. معنی آتشدان در فرهنگ معین ( ~.)(اِمر.) ۱ – منقل ، اجاق . ۲ – تنور. ۳ – ظرفی مخصوص در آتشکده که در آن آتش مقدس افروزند.
معنی آتیه در فرهنگ عمید = آتی معنی آتیه در فرهنگ معین (یِّ) [ ع . ] مؤنث آتی ؛ آینده .
معنی آخال در فرهنگ عمید ۱. خاکروبه؛ آشغال. ۲. خاشاک. ۳. هرچیز دورافکندنی: از بس گل مجهول که در باغ بخندید / نزدیک همهکس گل معروف شد آخال (فرخی: ۲۱۸). معنی آخال در فرهنگ معین ( اِ.) ۱ – خاکروبه ، آشغال . ۲ – هر چیز دورانداختنی .
معنی آدامس در فرهنگ عمید مادهای جویدنی، مانند سقز، که از نوعی صمغ و همچنین شکر، اسانس، و سایر افزودنیها تهیه میشود. معنی آدامس در فرهنگ معین [ از انگ . ] ( اِ.) نوعی صمغ برگرفته از نام اولین سازنده آن در ایران (انگلیسی زبانی به نام آدامز) که آن را معطر و خوش … ادامه
معنی آذان در فرهنگ عمید = اُذُن معنی آذان در فرهنگ معین ( اَ) [ ع . ] (مص م .) ۱ – آگاه کردن ، خبر دادن . ۲ – خبر دادن از وقت نماز.
معنی آ در فرهنگ عمید نخستین حرف الفبای فارسی؛ الف ممدود؛ آی با کلاه. δ در حساب ابجد: «۱». معنی آ در فرهنگ معین [ اَ ] (پیشوند) همزه ٔمفتوحه در زبانهای باستانی ما علامت سلب و نفی بوده
معنی آب بندی در فرهنگ عمید ۱. (مکانیک) روان شدن قطعات تحت سایش در خودروها یا موتورسیکلتهای نو. ۲. محل تهیۀ بستنی، ماست، پنیر، خامه، و مانندِ آن؛ لبنیاتی. ۳. گرفتن یا جوش دادن درزهای وسایل یا ظروف فلزی. معنی آب بندی در فرهنگ معین (بَ)(حامص . اِ. )۱ – بستن مسیر آب . ۲ … ادامه
معنی آبدارخانه در فرهنگ عمید اتاق و محل مخصوص در یک اداره یا وزارتخانه یا خانههای بزرگان که در آنجا چای و قهوه و شربت و قلیان تهیه میکنند. معنی آبدارخانه در فرهنگ معین (نِ) (اِمر.) ۱ – اتاقی در اداره ، یا هر جای دیگر که در آن چای یا قهوه درست می کنند. … ادامه