معنی آبگردان – فرهنگ معین و عمید

معنی آبگردان در فرهنگ عمید ظرف بزرگ و دسته‌دار شبیه ملاقه که با آن آب یا غذای آبکی مانند آش و آبگوشت را از ظرفی به ظرف دیگر می‌ریزند. معنی آبگردان در فرهنگ معین (گَ)(اِمر.) ظرفی دسته دار مانند ملاقه ، اما بزرگتر از آن ، که به وسیله آن آب ، آش یا غذاهای … ادامه

معنی آب نما – فرهنگ معین و عمید

معنی آب نما در فرهنگ عمید ۱. حوض یا جوی آب در خانه و باغ که آب آن نمایان باشد. ۲. جایی که آب چشمه یا کاریز به روی زمین می‌آید. ۳. سراب. ۴. جایی در مسیر رودخانه یا سیلاب که سنگ‌فرش و بالاتر از سطح رودخانه است. معنی آب نما در فرهنگ معین (نَ) … ادامه

معنی آتش – فرهنگ معین و عمید

معنی آتش در فرهنگ عمید ۱. آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به‌ وجود می‌آید و دارای روشنی و حرارت است. ۲. [مجاز] گرما؛ حرارت. ۳. [مجاز] ناراحتی؛ اندوه. ۴. گلوله. ۵. [قدیمی] از عنصرهای چهارگانه؛ آذر. ۶. [قدیمی] شراب. * آتش افروختن: (مصدر متعدی) ۱. آتش روشن کردن. ۲. [مجاز] فتنه … ادامه

معنی آتش نشان – فرهنگ معین و عمید

معنی آتش نشان در فرهنگ عمید ۱. مٲمور آتش‌نشانی که وظیفۀ او خاموش کردن حریق و جلوگیری از آتش‌سوزی است. ۲. دستگاه خاموش‌کنندۀ آتش که حاوی مواد شیمیایی می‌باشد. ۳. [مجاز] از میان برندۀ شوق و هیجان. معنی آتش نشان در فرهنگ معین ( ~. نِ) (ص فا. اِمر.) ۱ – مأموری که وظیفه او … ادامه

معنی آذرگون – فرهنگ معین و عمید

معنی آذرگون در فرهنگ عمید ۱. (زیست‌شناسی) = شقایق: تا همی سرخ بُوَد آذرگون / تا همی سبز بُوَد سیسنبر (فرخی: ۱۳۹)، به هم بودند آنجا ویس و رامین / چو در یک باغ آذرگون و نسرین (فخرالدین‌اسعد: ۴۹). ۲. (زیست‌شناسی) = همیشه‌بهار ۳. (صفت) [قدیمی] به رنگ آتش؛ آذرفام؛ سرخ‌رنگ. معنی آذرگون در فرهنگ … ادامه