معنی آبله مرغان – فرهنگ معین و عمید

معنی آبله مرغان در فرهنگ عمید نوعی بیماری آبله با عوارض سبک که بیشتر در کودکان و کسانی که آبله‌کوبی کرده‌اند بروز می‌کند. معنی آبله مرغان در فرهنگ معین ( ~. مُ) (اِمر.) مرضی است شایع میان انسان و طیور.

معنی آثار – فرهنگ معین و عمید

معنی آثار در فرهنگ عمید نشانه‌ها. * آثار عِلوی: [قدیمی] پدیده‌های هواشناسی، مانند رعدوبرق، صاعقه، باران، برف، و باد؛ کائناتِ جَو. * آثار سِفلی: پدیده‌های زمین‌شناسی، مانند چشمه‌ها، آتش‌فشان‌ها، کوه‌ها، و معادن. معنی آثار در فرهنگ معین [ ع . ] ( اِ.) جِ اثر؛ نشانه ها.

معنی آختن – فرهنگ معین و عمید

معنی آختن در فرهنگ عمید برکشیدن، برآوردن و بیرون کشیدن چیزی، مثل بیرون کشیدن تیغ از غلاف. معنی آختن در فرهنگ معین (تَ) (مص م .) ۱ – بر آوردن ، بیرون کشیدن (تیغ وشمشیر از غلاف ). ۲ – بالا بردن ، برافراشتن . ۳ – آماده و کوک کردن ساز.

معنی آدخ – فرهنگ معین و عمید

معنی آدخ در فرهنگ عمید ۱. خوب؛ نیکو؛ نغز. ۲. خجسته؛ میمون: گر به شارستان علم اندر بگیری خانه‌ای / روز خویش امروز و فردا آدخ و میمون کنی (ناصرخسرو۱: ۴۴۸ حاشیه). معنی آدخ در فرهنگ معین (دَ) ۱ – (ص .) خوب ، نیکو. ۲ – ( اِ.) تل ، پشته .

معنی آذر – فرهنگ معین و عمید

معنی آذر در فرهنگ عمید ۱. آتش. ۲. ماه نهم از سال خورشیدی ایرانی. ۳. [قدیمی] روز نهم از نهمین ماه تقویم اوستایی که ایرانیان قدیم در ماه آذر این روز را به خاطر یکی شدن نام ماه و روز جشن می‌گرفتند؛ آذرروز؛ آذرگان؛ آذرجشن: ای خردمند سرو تابان‌ماه / روز آذر می چو آذر … ادامه

معنی آب – فرهنگ معین و عمید

معنی آب در فرهنگ عمید ۱. (شیمی) ماده‌ای مایع، بی‌طعم، بی‌بو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی h۲o که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه‌ ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتی‌گراد جوش می‌آید و در صفر درجۀ سانتی‌گراد منجمد می‌شود. ۲. مقدار زیادی از این مایع … ادامه

معنی آب بها – فرهنگ معین و عمید

معنی آب بها در فرهنگ عمید پولی که در بهای آب می‌دهند؛ حق‌الشرب. آبپاش ۱. ظرفی فلزی و دسته‌دار که سر لولۀ آن سوراخ‌های ریز دارد و برای آب پاشیدن روی گل‌ها یا زمین به کار می‌رود. ۲. کسی که شغل او آبپاشی بر روی گل‌ها وگیاهان است. معنی آب بها در فرهنگ معین (بَ) … ادامه

معنی آپاندیسیت – فرهنگ معین و عمید

معنی آپاندیسیت در فرهنگ عمید التهاب آپاندیس یا زائدۀ روده کور که بسیار دردناک است و با عمل جراحی و برداشتن آن معالجه می‌شود. معنی آپاندیسیت در فرهنگ معین [ فر. ] ( اِ.) = آپاندیس : ورم ضمیمه روده کور که بسیار دردناک و گاه کشنده است ، آویزه آماس . (فره ).

معنی آخته – فرهنگ معین و عمید

معنی آخته در فرهنگ عمید ۱. بیرون‌کشیده‌شده؛ آهیخته؛ برکشیده؛ برآورده. ۲. برافراشته: گرش بر فریدون بدی تاختن / امانش ندادی به تیغ آختن (سعدی۱: ۱۳۷)، ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای / صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست (سعدی۲: ۳۷۰). معنی آخته در فرهنگ معین (اَ تِ) [ تر. ] … ادامه

معنی آدرس – فرهنگ معین و عمید

معنی آدرس در فرهنگ عمید ۱. نشانی شخص یا اداره و بنگاه. ۲. نوشته‌ای که حاوی نشانی یک محل باشد. معنی آدرس در فرهنگ معین (رِ) [ فر. ] ( اِ.) ۱ – نشانی خانه ، اداره و مانند آن ، نشانی (فره ). ۲ – عنوان و نام کس یا جایی بر پشت پاکت … ادامه

معنی آذربو – فرهنگ معین و عمید

معنی آذربو در فرهنگ عمید = اشنان معنی آذربو در فرهنگ معین ( ~.) (اِمر.) = آذربویه : گیاهی است جزو تیره اسفناج و خودرو است و برگ های ریز به هم فشرده دارد. ریشه آن را گلیم شوی یا چوبک اشنان گویند.

معنی آبا – فرهنگ معین و عمید

معنی آبا در فرهنگ عمید ۱. [جمعِ اَب] = اب ۲. اجداد. * آباء سبعه: [قدیمی] ۱. هفت‌پدر؛ هفت‌پدران. ۲. [مجاز] هفت‌ستاره؛ هفت‌سیاره. * آباء علوی: [قدیمی] ۱. پدران آسمانی. ۲. [مجاز] هفت‌سیاره؛ هفت‌فلک؛ هفت‌سپهر. معنی آبا در فرهنگ معین ( اَ) [ په . ] (حر اض .) با، همراه .

معنی آبدان – فرهنگ معین و عمید

معنی آبدان در فرهنگ عمید ۱. ظرف آب. ۲. [قدیمی] جایی که آب در آن جمع می‌شود؛ آبگیر: فتد تشنه در آبدان عمیق / که داند که سیراب میرد غریق (سعدی۱: ۱۰۴). ۳. (زیست‌شناسی) [قدیمی] = مثانه معنی آبدان در فرهنگ معین ( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ بدن ؛ بدن ها، … ادامه

معنی آبسالان – فرهنگ معین و عمید

معنی آبسالان در فرهنگ عمید ۱. بهار. ۲. سال پرآب و پرباران. ۳. باغ؛ بوستان: همان شیپور بر صد راه نالان / به سان بلبل اندر آبسالان (فخرالدین‌اسعد: ۶۳). معنی آبسالان در فرهنگ معین (اِمر.) بهاران ، فصل کار.

معنی آبکی – فرهنگ معین و عمید

معنی آبکی در فرهنگ عمید ۱. آنچه مانند آب باشد. ۲. آبدار؛ پرآب. ۳. آب‌لمبو. ۴. [مقابلِ غلیظ] رقیق. ۵. بی‌محتوا. ۶. (اسم) مشروب. معنی آبکی در فرهنگ معین (بَ) (ص نسب .) ۱ – مایع ، روان . ۲ – کنایه از: بی دوام و نامطمئن . ۳ – پرآب .

معنی آب مروارید – فرهنگ معین و عمید

معنی آب مروارید در فرهنگ عمید از بیماری‌های چشم که بیشتر در اثر ضربه، مرض قند یا پیری عارض می‌شود و عدسی چشم یا کپسول آن تیره می‌شود و سبب نقصان دید یا نابینایی چشم می‌گردد؛ آب سفید. معنی آب مروارید در فرهنگ معین (مُ) (اِمر.) نوعی بیماری چشم که بر اثر پیری یا بیماری … ادامه

معنی آتاشه – فرهنگ معین و عمید

معنی آتاشه در فرهنگ عمید کارمند وابستۀ سفارتخانه که دارای مٲموریت مخصوص باشد؛ وابسته. معنی آتاشه در فرهنگ معین (اَ ش ِ) [ فر. ] (اِ.) آتاشه ؛ وابسته ، کارمند سفارتخانه که وظیفه ای خاص به عهده او محول است : اتاشه مطبوعاتی ، اتاشه تجارتی ، اتاشه نظامی .

معنی آتشکده – فرهنگ معین و عمید

معنی آتشکده در فرهنگ عمید در آیین زردشتی، بنایی که آتش مقدس در آن‌ نگه‌داری می‌شود و پرستشگاه زردشتیان است؛ آذرکده؛ آتشگاه؛ آتشخانه: جهان‌آفرین را ستایش گرفت / به آتشکدهَ‌نْدر، نیایش گرفت (فردوسی: ۳/۷). معنی آتشکده در فرهنگ معین (تَ کَ دِ) (اِمر.) جایی که زردشتیان آتش مقدس را در آن نگه داری کنند، نیایشگاه … ادامه

معنی آخر – فرهنگ معین و عمید

معنی آخر در فرهنگ عمید ۱. [مقابلِ اول] قرارگرفته در پایان: نام تو کابتدای هر نام است / اول آغاز و آخر انجام است (نظامی۴: ۵۳۷). ۲. پسین؛ بازپسین؛ آخری؛ پایانی. ۳. (قید) سرانجام: آخر کار شوق دیدارم / سوی دیر مغان کشید عنان (هاتف: ۴۷). ۴. (شبه‌جمله) هنگام گلایه، تنبیه، تعجب، و توجه دادن … ادامه

معنی آدرم – فرهنگ معین و عمید

معنی آدرم در فرهنگ عمید = تکلتو: مرد را آ کنده از گرد ستوران چشم و گوش / اسب را آغشته اندر خون مردان آدرم (عثمان مختاری: ۳۱۹). معنی آدرم در فرهنگ معین (رَ) ( اِ.)۱ – نمد زین اسب و مانند آن . ۲ – درفشی که با آن نمدزین را دوزند. ۳ – … ادامه