معنی آبله مرغان – فرهنگ معین و عمید
معنی آبله مرغان در فرهنگ عمید نوعی بیماری آبله با عوارض سبک که بیشتر در کودکان و کسانی که آبلهکوبی کردهاند بروز میکند. معنی آبله مرغان در فرهنگ معین ( ~. مُ) (اِمر.) مرضی است شایع میان انسان و طیور.
اخبار فرهنگ و هنر.
آخرین و مهمترین و جالب ترین خبرهای فرهنگی و هنری را در صفحه فرهنگ و هنر مجله اینترنتی پادرا بخوانید.
معنی آبله مرغان در فرهنگ عمید نوعی بیماری آبله با عوارض سبک که بیشتر در کودکان و کسانی که آبلهکوبی کردهاند بروز میکند. معنی آبله مرغان در فرهنگ معین ( ~. مُ) (اِمر.) مرضی است شایع میان انسان و طیور.
معنی آپارتی در فرهنگ عمید ۱. بسیاربیشرم. ۲. زرنگ و حقهباز. معنی آپارتی در فرهنگ معین (ص .) بی شرم ، حقه باز.
معنی آتش زنه در فرهنگ عمید ۱. سنگی خاکستریرنگ که با زدن آن بر فولاد جرقه ایجاد میشود. ۲. = چخماق معنی آتش زنه در فرهنگ معین ( ~. زَ نِ) (اِمر.) سنگ چخماق .
معنی آثار در فرهنگ عمید نشانهها. * آثار عِلوی: [قدیمی] پدیدههای هواشناسی، مانند رعدوبرق، صاعقه، باران، برف، و باد؛ کائناتِ جَو. * آثار سِفلی: پدیدههای زمینشناسی، مانند چشمهها، آتشفشانها، کوهها، و معادن. معنی آثار در فرهنگ معین [ ع . ] ( اِ.) جِ اثر؛ نشانه ها.
معنی آختن در فرهنگ عمید برکشیدن، برآوردن و بیرون کشیدن چیزی، مثل بیرون کشیدن تیغ از غلاف. معنی آختن در فرهنگ معین (تَ) (مص م .) ۱ – بر آوردن ، بیرون کشیدن (تیغ وشمشیر از غلاف ). ۲ – بالا بردن ، برافراشتن . ۳ – آماده و کوک کردن ساز.
معنی آدخ در فرهنگ عمید ۱. خوب؛ نیکو؛ نغز. ۲. خجسته؛ میمون: گر به شارستان علم اندر بگیری خانهای / روز خویش امروز و فردا آدخ و میمون کنی (ناصرخسرو۱: ۴۴۸ حاشیه). معنی آدخ در فرهنگ معین (دَ) ۱ – (ص .) خوب ، نیکو. ۲ – ( اِ.) تل ، پشته .
معنی آذر در فرهنگ عمید ۱. آتش. ۲. ماه نهم از سال خورشیدی ایرانی. ۳. [قدیمی] روز نهم از نهمین ماه تقویم اوستایی که ایرانیان قدیم در ماه آذر این روز را به خاطر یکی شدن نام ماه و روز جشن میگرفتند؛ آذرروز؛ آذرگان؛ آذرجشن: ای خردمند سرو تابانماه / روز آذر می چو آذر … ادامه
معنی آب در فرهنگ عمید ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی h۲o که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتیگراد جوش میآید و در صفر درجۀ سانتیگراد منجمد میشود. ۲. مقدار زیادی از این مایع … ادامه
معنی آب بها در فرهنگ عمید پولی که در بهای آب میدهند؛ حقالشرب. آبپاش ۱. ظرفی فلزی و دستهدار که سر لولۀ آن سوراخهای ریز دارد و برای آب پاشیدن روی گلها یا زمین به کار میرود. ۲. کسی که شغل او آبپاشی بر روی گلها وگیاهان است. معنی آب بها در فرهنگ معین (بَ) … ادامه
معنی آبدارک در فرهنگ عمید = دمجنبانک معنی آبدارک در فرهنگ معین (رَ) (اِمر.) دم جنبانک ، گازر .
معنی آبزی در فرهنگ عمید ویژگی جانوری که در آب زندگی کند؛ جانوران دریایی. معنی آبزی در فرهنگ معین (اِفا.) جانوری که در آب زندگی می کند.
معنی آب کور در فرهنگ عمید ۱. آنکه از آب بیبهره است. ۲. آنکه به کسی آب ندهد. ۳. [قدیمی] خسیس؛ لئیم. معنی آب کور در فرهنگ معین (ص مر.)۱ – خسیس . ۲ – حق ناشناس .
معنی آب لیمو در فرهنگ عمید آبی که از فشردن لیموی ترش میگیرند. معنی آب لیمو در فرهنگ معین [ فا – سنس . ] (اِمر.) آبی که از فشردن لیمو ترش به دست می آید.
معنی آپاندیسیت در فرهنگ عمید التهاب آپاندیس یا زائدۀ روده کور که بسیار دردناک است و با عمل جراحی و برداشتن آن معالجه میشود. معنی آپاندیسیت در فرهنگ معین [ فر. ] ( اِ.) = آپاندیس : ورم ضمیمه روده کور که بسیار دردناک و گاه کشنده است ، آویزه آماس . (فره ).
معنی آتشک در فرهنگ عمید ۱. (پزشکی) = سیفلیس ۲. (زیستشناسی) = کِرم * کرم شبتاب معنی آتشک در فرهنگ معین (تَ شَ)(اِمر.)۱ – آبله فرنگی ، سفلیس ، کوفت . ۲ – کرم شب تاب .
معنی آثام در فرهنگ عمید = اثم معنی آثام در فرهنگ معین [ ع . ] ( اِ.) جِ اثم ؛ گناه ها، بزه ها.
معنی آخته در فرهنگ عمید ۱. بیرونکشیدهشده؛ آهیخته؛ برکشیده؛ برآورده. ۲. برافراشته: گرش بر فریدون بدی تاختن / امانش ندادی به تیغ آختن (سعدی۱: ۱۳۷)، ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای / صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست (سعدی۲: ۳۷۰). معنی آخته در فرهنگ معین (اَ تِ) [ تر. ] … ادامه
معنی آدرس در فرهنگ عمید ۱. نشانی شخص یا اداره و بنگاه. ۲. نوشتهای که حاوی نشانی یک محل باشد. معنی آدرس در فرهنگ معین (رِ) [ فر. ] ( اِ.) ۱ – نشانی خانه ، اداره و مانند آن ، نشانی (فره ). ۲ – عنوان و نام کس یا جایی بر پشت پاکت … ادامه
معنی آذربو در فرهنگ عمید = اشنان معنی آذربو در فرهنگ معین ( ~.) (اِمر.) = آذربویه : گیاهی است جزو تیره اسفناج و خودرو است و برگ های ریز به هم فشرده دارد. ریشه آن را گلیم شوی یا چوبک اشنان گویند.
معنی آبا در فرهنگ عمید ۱. [جمعِ اَب] = اب ۲. اجداد. * آباء سبعه: [قدیمی] ۱. هفتپدر؛ هفتپدران. ۲. [مجاز] هفتستاره؛ هفتسیاره. * آباء علوی: [قدیمی] ۱. پدران آسمانی. ۲. [مجاز] هفتسیاره؛ هفتفلک؛ هفتسپهر. معنی آبا در فرهنگ معین ( اَ) [ په . ] (حر اض .) با، همراه .
معنی آب پاشان در فرهنگ عمید = آبریزان معنی آب پاشان در فرهنگ معین (بْ) (اِمر.) نک آبریزگان .
معنی آبدان در فرهنگ عمید ۱. ظرف آب. ۲. [قدیمی] جایی که آب در آن جمع میشود؛ آبگیر: فتد تشنه در آبدان عمیق / که داند که سیراب میرد غریق (سعدی۱: ۱۰۴). ۳. (زیستشناسی) [قدیمی] = مثانه معنی آبدان در فرهنگ معین ( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ بدن ؛ بدن ها، … ادامه
معنی آبسالان در فرهنگ عمید ۱. بهار. ۲. سال پرآب و پرباران. ۳. باغ؛ بوستان: همان شیپور بر صد راه نالان / به سان بلبل اندر آبسالان (فخرالدیناسعد: ۶۳). معنی آبسالان در فرهنگ معین (اِمر.) بهاران ، فصل کار.
معنی آبکی در فرهنگ عمید ۱. آنچه مانند آب باشد. ۲. آبدار؛ پرآب. ۳. آبلمبو. ۴. [مقابلِ غلیظ] رقیق. ۵. بیمحتوا. ۶. (اسم) مشروب. معنی آبکی در فرهنگ معین (بَ) (ص نسب .) ۱ – مایع ، روان . ۲ – کنایه از: بی دوام و نامطمئن . ۳ – پرآب .
معنی آب مروارید در فرهنگ عمید از بیماریهای چشم که بیشتر در اثر ضربه، مرض قند یا پیری عارض میشود و عدسی چشم یا کپسول آن تیره میشود و سبب نقصان دید یا نابینایی چشم میگردد؛ آب سفید. معنی آب مروارید در فرهنگ معین (مُ) (اِمر.) نوعی بیماری چشم که بر اثر پیری یا بیماری … ادامه
معنی آتاشه در فرهنگ عمید کارمند وابستۀ سفارتخانه که دارای مٲموریت مخصوص باشد؛ وابسته. معنی آتاشه در فرهنگ معین (اَ ش ِ) [ فر. ] (اِ.) آتاشه ؛ وابسته ، کارمند سفارتخانه که وظیفه ای خاص به عهده او محول است : اتاشه مطبوعاتی ، اتاشه تجارتی ، اتاشه نظامی .
معنی آتشکده در فرهنگ عمید در آیین زردشتی، بنایی که آتش مقدس در آن نگهداری میشود و پرستشگاه زردشتیان است؛ آذرکده؛ آتشگاه؛ آتشخانه: جهانآفرین را ستایش گرفت / به آتشکدهَنْدر، نیایش گرفت (فردوسی: ۳/۷). معنی آتشکده در فرهنگ معین (تَ کَ دِ) (اِمر.) جایی که زردشتیان آتش مقدس را در آن نگه داری کنند، نیایشگاه … ادامه
معنی آثم در فرهنگ عمید گناهکار. معنی آثم در فرهنگ معین ( اِ) [ ع . ] ( اِ.) ۱ – گناه ، خطا. ۲ – کاری که کردن آن روا نباشد.
معنی آخر در فرهنگ عمید ۱. [مقابلِ اول] قرارگرفته در پایان: نام تو کابتدای هر نام است / اول آغاز و آخر انجام است (نظامی۴: ۵۳۷). ۲. پسین؛ بازپسین؛ آخری؛ پایانی. ۳. (قید) سرانجام: آخر کار شوق دیدارم / سوی دیر مغان کشید عنان (هاتف: ۴۷). ۴. (شبهجمله) هنگام گلایه، تنبیه، تعجب، و توجه دادن … ادامه
معنی آدرم در فرهنگ عمید = تکلتو: مرد را آ کنده از گرد ستوران چشم و گوش / اسب را آغشته اندر خون مردان آدرم (عثمان مختاری: ۳۱۹). معنی آدرم در فرهنگ معین (رَ) ( اِ.)۱ – نمد زین اسب و مانند آن . ۲ – درفشی که با آن نمدزین را دوزند. ۳ – … ادامه