معنی آبا – فرهنگ معین و عمید

معنی آبا در فرهنگ عمید ۱. [جمعِ اَب] = اب ۲. اجداد. * آباء سبعه: [قدیمی] ۱. هفت‌پدر؛ هفت‌پدران. ۲. [مجاز] هفت‌ستاره؛ هفت‌سیاره. * آباء علوی: [قدیمی] ۱. پدران آسمانی. ۲. [مجاز] هفت‌سیاره؛ هفت‌فلک؛ هفت‌سپهر. معنی آبا در فرهنگ معین ( اَ) [ په . ] (حر اض .) با، همراه .

معنی آبدان – فرهنگ معین و عمید

معنی آبدان در فرهنگ عمید ۱. ظرف آب. ۲. [قدیمی] جایی که آب در آن جمع می‌شود؛ آبگیر: فتد تشنه در آبدان عمیق / که داند که سیراب میرد غریق (سعدی۱: ۱۰۴). ۳. (زیست‌شناسی) [قدیمی] = مثانه معنی آبدان در فرهنگ معین ( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ بدن ؛ بدن ها، … ادامه

معنی آبسالان – فرهنگ معین و عمید

معنی آبسالان در فرهنگ عمید ۱. بهار. ۲. سال پرآب و پرباران. ۳. باغ؛ بوستان: همان شیپور بر صد راه نالان / به سان بلبل اندر آبسالان (فخرالدین‌اسعد: ۶۳). معنی آبسالان در فرهنگ معین (اِمر.) بهاران ، فصل کار.

معنی آبکی – فرهنگ معین و عمید

معنی آبکی در فرهنگ عمید ۱. آنچه مانند آب باشد. ۲. آبدار؛ پرآب. ۳. آب‌لمبو. ۴. [مقابلِ غلیظ] رقیق. ۵. بی‌محتوا. ۶. (اسم) مشروب. معنی آبکی در فرهنگ معین (بَ) (ص نسب .) ۱ – مایع ، روان . ۲ – کنایه از: بی دوام و نامطمئن . ۳ – پرآب .

معنی آب مروارید – فرهنگ معین و عمید

معنی آب مروارید در فرهنگ عمید از بیماری‌های چشم که بیشتر در اثر ضربه، مرض قند یا پیری عارض می‌شود و عدسی چشم یا کپسول آن تیره می‌شود و سبب نقصان دید یا نابینایی چشم می‌گردد؛ آب سفید. معنی آب مروارید در فرهنگ معین (مُ) (اِمر.) نوعی بیماری چشم که بر اثر پیری یا بیماری … ادامه

معنی آتاشه – فرهنگ معین و عمید

معنی آتاشه در فرهنگ عمید کارمند وابستۀ سفارتخانه که دارای مٲموریت مخصوص باشد؛ وابسته. معنی آتاشه در فرهنگ معین (اَ ش ِ) [ فر. ] (اِ.) آتاشه ؛ وابسته ، کارمند سفارتخانه که وظیفه ای خاص به عهده او محول است : اتاشه مطبوعاتی ، اتاشه تجارتی ، اتاشه نظامی .

معنی آتشکده – فرهنگ معین و عمید

معنی آتشکده در فرهنگ عمید در آیین زردشتی، بنایی که آتش مقدس در آن‌ نگه‌داری می‌شود و پرستشگاه زردشتیان است؛ آذرکده؛ آتشگاه؛ آتشخانه: جهان‌آفرین را ستایش گرفت / به آتشکدهَ‌نْدر، نیایش گرفت (فردوسی: ۳/۷). معنی آتشکده در فرهنگ معین (تَ کَ دِ) (اِمر.) جایی که زردشتیان آتش مقدس را در آن نگه داری کنند، نیایشگاه … ادامه

معنی آخر – فرهنگ معین و عمید

معنی آخر در فرهنگ عمید ۱. [مقابلِ اول] قرارگرفته در پایان: نام تو کابتدای هر نام است / اول آغاز و آخر انجام است (نظامی۴: ۵۳۷). ۲. پسین؛ بازپسین؛ آخری؛ پایانی. ۳. (قید) سرانجام: آخر کار شوق دیدارم / سوی دیر مغان کشید عنان (هاتف: ۴۷). ۴. (شبه‌جمله) هنگام گلایه، تنبیه، تعجب، و توجه دادن … ادامه

معنی آدرم – فرهنگ معین و عمید

معنی آدرم در فرهنگ عمید = تکلتو: مرد را آ کنده از گرد ستوران چشم و گوش / اسب را آغشته اندر خون مردان آدرم (عثمان مختاری: ۳۱۹). معنی آدرم در فرهنگ معین (رَ) ( اِ.)۱ – نمد زین اسب و مانند آن . ۲ – درفشی که با آن نمدزین را دوزند. ۳ – … ادامه

معنی آذرجشن – فرهنگ معین و عمید

معنی آذرجشن در فرهنگ عمید جشنی که ایرانیان قدیم در روز آذر (نهم) از ماه آذر باستانی به مناسبت توافق نام ماه و روز برپا می‌کردند و به زیارت آتشکده می‌رفتند؛ آذرگان. معنی آذرجشن در فرهنگ معین ( ~. جَ) (اِمر.) جشنی در روز آذر (نهم ) از ماه آذر، در این روز به زیارت … ادامه

معنی آباد – فرهنگ معین و عمید

معنی آباد در فرهنگ عمید ۱. ویژگی جایی که مردم در آن زندگی می‌کنند: مانند تو آدمی در آباد و خراب / باشد که در آیینه توان دید و در آب (سعدی۲: ۷۱۵). ۲. ویژگی جایی که آب و گیاه دارد و باصفا و بارونق است؛ خُرم: بدو گفت کای خواجهٴ سالخَورد / چنین جای … ادامه

معنی آب پز – فرهنگ معین و عمید

معنی آب پز در فرهنگ عمید هر نوع مادۀ غذایی که در آب بیندازند و بجوشانند: تخم‌ مرغ آب‌پز، سیب‌زمینی آب‌پز. معنی آب پز در فرهنگ معین (پَ)(اِمر.)آنچه که در آب ساده و بی – روغن پخته شده باشد.

معنی آب درمانی – فرهنگ معین و عمید

معنی آب درمانی در فرهنگ عمید علم استفاده از آب مخصوصاً آب‌های معدنی برای معالجۀ بعضی از بیماری‌ها؛ هیدروتراپی. معنی آب درمانی در فرهنگ معین (دَ) (حامص . اِ.) معالجه بعضی بیماری ها با نوشیدن آب یا با نرمش های مخصوص در داخل آب .

معنی آبگاه – فرهنگ معین و عمید

معنی آبگاه در فرهنگ عمید ۱. جای آب؛ آبخور. ۲. تالاب؛ استخر. ۳. (زیست‌شناسی) پهلوی انسان بین دنده و لگن خاصره؛ تهیگاه. ۴. مثانه. معنی آبگاه در فرهنگ معین (اِمر.) ۱ – تالاب ، استخر. ۲ – پهلو، زیر دنده . ۳ – مثانه .

معنی آب معدنی – فرهنگ معین و عمید

معنی آب معدنی در فرهنگ عمید آبی که در برخی نقاط از زمین می‌جوشد و دارای گوگرد و مواد معدنی دیگر است. معنی آب معدنی در فرهنگ معین (مَ دَ) (اِمر.) آبی که از زمین جوشد و دارای گوگرد و املاح دیگر است .

معنی آتروپین – فرهنگ معین و عمید

معنی آتروپین در فرهنگ عمید الکلوئیدی سمّی که از گیاه بلادانه گرفته می‌شود و در برطرف کردن گرفتگی عضلات و گشادشدن مردمک چشم کاربرد دارد. معنی آتروپین در فرهنگ معین (تْ رُ) [ فر. ] ( اِ.) شبه قلیایی است سمی که از مهرگیاه گرفته می شود و در پزشکی و کحالی استعمال می گردد.

معنی آتشگاه – فرهنگ معین و عمید

معنی آتشگاه در فرهنگ عمید ۱. بنایی در پیرامون شهرها که زردشتیان در آن آتش روشن می‌کنند. ۲. [قدیمی] آتشکده: نفسم سرد و سینه آتشگاه / دهنم خشک و دیده طوفان‌بار (انوری: ۱۹۲). ۳. جای افروختن آتش مقدس در آتشکده. معنی آتشگاه در فرهنگ معین ( ~.) (اِمر.) ۱ – آتشکده . ۲ – آتشدان … ادامه

معنی آجر – فرهنگ معین و عمید

معنی آجر در فرهنگ عمید خشتی که در کورۀ آجرپزی به‌صورت مکعب مستطیل پخته شده باشد؛ خشت پخته. * آجر تراش: آجر تراشیده و ساییده که برای زینت در نمای ساختمان به کار می‌رود. * آجر جوش: آجر بسیار پخته و ناصاف و تیره‌رنگ که از ته کوره به ‌دست می‌آید و بیشتر در پی‌های … ادامه

معنی آدرنگ – فرهنگ معین و عمید

معنی آدرنگ در فرهنگ عمید = آذرنگ: نباشد کوه را وقت درنگ تو درنگ تو/ جهان هرگز نخواهد تا تو باشی آدرنگ تو (فرخی: ۴۲۲). معنی آدرنگ در فرهنگ معین (دَ رَ) ( اِ.) ۱ – رنج ، اندوه . ۲ – آفت ، مصیبت .

معنی آبادان – فرهنگ معین و عمید

معنی آبادان در فرهنگ عمید آباد؛ باصفا؛ بارونق. * آبادان کردن: (مصدر متعدی) ۱. آباد کردن ده یا شهر. ۲. آباد ساختن زمین با کشت‌وکار. معنی آبادان در فرهنگ معین [ په . ] (ص مر.) ۱ – معمور، دایر. ۲ – مزروع ، کاشته . ۳ – پر، مشحون . ۴ – سالم ، … ادامه

معنی آب دست – فرهنگ معین و عمید

معنی آب دست در فرهنگ عمید ۱. آبی که با آن دست‌وروی خود را بشویند: هم خلال از طوبی و هم آبدست از سلسبیل / بلکه دست‌آب همه تسکین رضوان آمده (خاقانی: ۳۶۹). ۲. وضو. ۳. شست‌وشو پس از قضای حاجت؛ طهارت. ۴. = مستراح ۵. (صفت) چابک و ماهر و استاد در کار. معنی … ادامه

معنی آبستن – فرهنگ معین و عمید

معنی آبستن در فرهنگ عمید ۱. ‹آبست، آبسته، آبستان› (زیست‌شناسی) ویژگی زن یا حیوان ماده‌ای که بچه در شکم داشته باشد؛ باردار. ۲. [مجاز] درپی‌دارنده: آبستن حوادث. معنی آبستن در فرهنگ معین (بِ تَ) (ص .) = آبستان : ۱ – حامله ، باردار. ۲ – پنهان ، پوشیده . ؛~شب ~ است (کن .) … ادامه

معنی آب نبات – فرهنگ معین و عمید

معنی آب نبات در فرهنگ عمید نوعی از شیرینی که با شیرۀ شکر درست می‌کنند. معنی آب نبات در فرهنگ معین (نَ) (اِمر.) نوعی شیرینی که با شیره شکر سازند. ؛ ~ چوبی آب نبات مخصوص کودکان که معمولاً دسته چوبی یا پلاستیکی دارد. ؛ ~ قیچی آب نباتی که پیش از سرد شدن آن … ادامه