معنی آدمیزاد – فرهنگ معین و عمید
معنی آدمیزاد در فرهنگ عمید مردم؛ انسان؛ زادۀ آدمی؛ بشر. معنی آدمیزاد در فرهنگ معین (دَ) (ص مر.) = آدمیزاده : انسان ، بشر. ؛ ~ شیر خام خورده کنایه از: انسان موجودی جایزالخطاست .
اخبار فرهنگ و هنر.
آخرین و مهمترین و جالب ترین خبرهای فرهنگی و هنری را در صفحه فرهنگ و هنر مجله اینترنتی پادرا بخوانید.
معنی آدمیزاد در فرهنگ عمید مردم؛ انسان؛ زادۀ آدمی؛ بشر. معنی آدمیزاد در فرهنگ معین (دَ) (ص مر.) = آدمیزاده : انسان ، بشر. ؛ ~ شیر خام خورده کنایه از: انسان موجودی جایزالخطاست .
معنی آذرین در فرهنگ عمید ۱. گرم و سوزان؛ آتشین. ۲. (زمینشناسی) = سنگ * سنگ آذرین معنی آذرین در فرهنگ معین ( ~.)(ص نسب .)۱ – آتشین . ۲ – سنگ – های آتشفشانی .
معنی آبال در فرهنگ عمید = ابل معنی آبال در فرهنگ معین [ ع . ] (اِ.) جِ ابل ؛ شتران .
معنی آبخور در فرهنگ عمید ‹آبخورد، آبشخور› ۱. (کشاورزی) مقدار قابلیت زمین برای جذب آب. ۲. آن قسمت از اجسام شناور که در آب قرار میگیرد. ۳. [قدیمی] کنار رودخانه، تالاب، سرچشمه، و محلی که از آنجا آب بردارند یا آب بخورند: وز آن آبخور شد به جای نبرد / پراندیشه بودش دل و روی … ادامه
معنی آبرفت در فرهنگ عمید ۱. آنچه از سنگ و خاک یا کف رودخانه که آب آن را ساییده یا تراشیده یا روبیده باشد. ۲. موادی که در مجرای آب تهنشین شود. معنی آبرفت در فرهنگ معین (رُ) (اِمر.) ۱ – سنگ کف رود که جریان آب آن را ساییده باشد. ۲ – موا د … ادامه
معنی آب شناس در فرهنگ عمید ۱. (فیزیک) کسی که محل آبهای زیرزمینی را میشناسد و میداند کدام نقطه آب دارد و برای حفر قنات یا کندن چاه مناسب است. ۲. [قدیمی] کسی که بر بالای کشتی میرفته و گردابها و حرکت موجهای دریا را خبر میداده و راهنمای کشتی بوده. ۳. کسی که متخصص … ادامه
معنی آبگون در فرهنگ عمید ۱. به رنگ آب؛ آبی. ۲. صاف و روشن مانند آب. ۳. آبدار؛ جوهردار. ۴. روشن؛ درخشان: سپهر آبگون. ۴. [مجاز] تیز: خنجر آبگون. ۵. (اسم) قسمتی از کاریز که آب از آن میتراود. ۶. حوض؛ آبگیر. ۷. (اسم) نشاسته. معنی آبگون در فرهنگ معین ۱ – (ص مر.) آبی … ادامه
معنی آبونمان در فرهنگ عمید حق اشتراک روزنامه، مجله، برق، تلفن، یا جا در تماشاخانه. معنی آبونمان در فرهنگ معین (بُ نِ) [ فر. ] ( اِ.)وجه اشتراک روزنامه ، مجله ، برق ، تلفن و غیره ، حق اشتراک (فره ).
معنی آتشبار در فرهنگ عمید ۱. (نظامی) توپ. ۲. (نظامی) یک واحد از قسمت توپخانه شامل چهار گروهان. ۳. (صفت) هرچیز توٲم با درخششِ ناشی از عصبانیت: نگاه آتشبار. ۴. (صفت) بسیارگرم. معنی آتشبار در فرهنگ معین ( ~.) (اِفا.) ۱ – ریزنده آتش (شخص یا شی ء). ۲ – چخماق . ۳ – تفنگ … ادامه
معنی آتل در فرهنگ عمید هر نوع وسیلۀ محکم که برای ثابت نگهداشتن عضو آسیبدیده. معنی آتل در فرهنگ معین (تِ) [ فر. ] (اِ.) ابزاری برای ثابت نگه داشتن اندام شکسته بدن .
معنی آجین در فرهنگ عمید ۱. = آجیدن ۲. آجیدهشده با (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تیرآجین، شمعآجین. معنی آجین در فرهنگ معین (ص .) آجیده ، آژده .
معنی آخور در فرهنگ عمید ۱. طاقچهای که در کنار دیوار درست میکنند و خوراک چهارپایان را در آن میریزند؛ جای علف خوردن چهارپایان. ۲. [مجاز] اسطبل؛ طویله؛ آخورگاه. * آخور کسی پُر بودن: [عامیانه، مجاز] بینیازی او از لحاظ مادی. معنی آخور در فرهنگ معین (خُ) [ په . ] ( اِ.)=آخر:۱ – طویله … ادامه
معنی آدنیس در فرهنگ عمید گیاهی از تیرۀ آلاله، با برگهای بریده و گلهای زرد و سرخ که در کشتزارهای گندم میروید. معنی آدنیس در فرهنگ معین (دُ نِ) [ لا. ] (اِ.) ۱ – گیاهی از تیره آلاله ها. برگ هایش بریده و کمی از آلاله پهن تر، دارای گل های زرد و قرمز … ادامه
معنی آذریون در فرهنگ عمید = شقایق معنی آذریون در فرهنگ معین ( ~.) ۱ – (ص مر.) آذرگون ، آتش رنگ . ۲ – (اِمر.) نوعی شقایق که کنارش سرخ و میانش سیاه باشد.
معنی آبان در فرهنگ عمید ۱. ماه هشتم از سال خورشیدی ایرانی؛ ماه دوم پاییز؛ آبانماه. ۲. فرشتۀ موکل بر آب. ۳. [قدیمی] روز دهم از هر ماه خورشیدی: آبانروز است روز آبان / خرم گردان به آبِ رَز جان (مسعودسعد: ۵۴۶). معنی آبان در فرهنگ معین ( اَ) (اِ.) آبان ، هشتمین ماه سال … ادامه
معنی آبخورد در فرهنگ عمید ۱. [مجاز] نصیب؛ قسمت؛ روزی: جان شد اینجا چه خاک بیزد تن / کآبخوردش ز خاکدان برخاست (خاقانی: ۶۱). ۲. کنار رودخانه، تالاب، سرچشمه، و محلی که از آنجا آب بردارند یا آب بخورند: در او نیست روینده را آبخورد / که گرماش گرم است و سرماش سرد (نظامی۶: ۱۱۱۴). … ادامه
معنی آب رنگ در فرهنگ عمید ۱. در نقاشی، مادۀ رنگی جامدی که قلمموی مرطوب را به آن آغشته میکنند. ۲. (صفت) ویژگی نوعی نقاشی که با این ماده کشیده شده است. معنی آب رنگ در فرهنگ معین (رَ) (اِمر.) ۱ – رنگ های فشرده یا خمیری شکل که در نقاشی مورد استفاده قرار می … ادامه
معنی آبغوره در فرهنگ عمید افشرۀ غوره؛ آبی که از غوره میگیرند و برای ترش ساختن طعم غذا به کار میبرند. * آبغوره گرفتن: (مصدر لازم) ۱. گرفتن آب از غوره. ۲. [عامیانه، مجاز] گریه کردن؛ اشک ریختن. معنی آبغوره در فرهنگ معین (رِ) (اِمر.) آبی که از غوره انگور گیرند. ؛ ~گرفتن کنایه از: … ادامه
معنی آبگیر در فرهنگ عمید ۱. (جغرافیا) گودال بزرگی که آب در آن جمع میشود؛ تالاب؛ برکه: باد بهاری به آبگیر برآمد / چون رخ من گشت آبگیر پر از چین (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۶۱). ۲. ظرف آب یا گلاب: طبقهای زرین پر از مشک ناب / به پیش اندرون آبگیر گلاب (فردوسی: ۳/۳۹۵). ۳. … ادامه
معنی آبونه در فرهنگ عمید مشترک روزنامه یا مجله. معنی آبونه در فرهنگ معین (نِ) [ فر. ] (ص .) ۱ – مشترک روزنامه یا مجله و مانند آن . ۲ – شخص حقیقی یا حقوقی که با پرداخت وجهی از خدمات خاصی استفاده کند، مشترک . (فره ).
معنی آتش بازی در فرهنگ عمید ۱. بازی کردن با آتش. ۲. (اسم، اسم مصدر) از مراسم جشن و شادمانی که آلات و ادواتی از باروت به شکلهای گوناگون درست میکنند و هنگام شب آنها را آتش میزنند. معنی آتش بازی در فرهنگ معین ( ~.) (حامص .) ۱ – بازی با آتش . ۲ … ادامه
معنی آتلیه در فرهنگ عمید کارگاهی که در آن یک یا چند هنرمند به کارهای هنری مشغول باشند. معنی آتلیه در فرهنگ معین (تُ یِّ) [ فر. ] ( اِ.) ۱ – کارگاه هنری که در آن چند هنرجو زیر نظر استاد به کار مشغولند. ۲ – جایی که در آن فعالیت هنری انجام می … ادامه
معنی آچار در فرهنگ عمید ۱. ترشی. ۲. هر چیز خوردنی که آن را در آبلیمو یا سرکه خیسانیده باشند و طعمش ترش شده باشد: آجیل آچار. ۳. چاشنی: آچار سخن چیست معانی و عبارت / نونو سخن آری چو فراز آمدت آچار (ناصرخسرو: ۳۷۷). معنی آچار در فرهنگ معین ( اِ.) ۱ – تُرشی … ادامه
معنی آخوند در فرهنگ عمید ۱. ملاّ. ۲. معلم. ۳. عالِم روحانی؛ واعظ و پیشوای مذهبی. معنی آخوند در فرهنگ معین (ص . اِ.) ۱ – ملا، معلم مکتب خانه . ۲ – پیشوای مذهبی .
معنی آده در فرهنگ عمید چوببستی که روی زمین برپا کنند تا پرندگان بر روی آن بنشینند. معنی آده در فرهنگ معین (دِ) ( اِ.) چوب دراز، چوب بستی که روی زمین برپا کنند تا پرندگان روی آن بنشینند.
معنی آذوقه در فرهنگ عمید ۱. غذایی که در سفر با خود بردارند؛ توشه. ۲. خواربار که در خانه نگه دارند. معنی آذوقه در فرهنگ معین (قِ) ( اِ.) نک آزوقه .
معنی آب انبار در فرهنگ عمید ۱. حوض بزرگ روپوشیده در زیرزمین که سقف آن را با آجر میسازند. ۲. جای ذخیره کردن آب. معنی آب انبار در فرهنگ معین (اَ)(اِمر.) ۱ – جایی سرپوشیده برای ذخیره کردن آب در زیرزمین . ۲ – آبدان ، آبگیر.
معنی آبخوری در فرهنگ عمید ۱. ظرف بلوری یا فلزی که با آن آب میخورند؛ لیوان؛ آبجامه. ۲. موی سبلت. ۳. نوعی دهنۀ اسب. ۴. جایی یا دستگاهی در اماکن عمومی که برای خوردن آب تعبیه شده است. معنی آبخوری در فرهنگ معین (خُ) (اِمر.) ۱ – لیوان . ۲ – شارب ، سبیل . … ادامه
معنی آبرو در فرهنگ عمید ۱. اعتبار؛ شرف: بخور آنچه داری و بیشی مجوی / که از آز کاهد همی آبروی (فردوسی۲: ۱۱۴۶). ۲. ارج و قدر. ۳. [قدیمی] عرض و ناموس. ۴. [قدیمی] مایۀ سرافرازی. معنی آبرو در فرهنگ معین ( اَ ) (اِ.) مجموع موهای روییده بر ظاهر استخوان قوسی شکل بالای کاسه … ادامه
معنی آبفت در فرهنگ عمید جامۀ ستبر و خشن. معنی آبفت در فرهنگ معین (بَ) (اِمر.) نک آبافت .