معنی آبگیر – فرهنگ معین و عمید

معنی آبگیر در فرهنگ عمید ۱. (جغرافیا) گودال بزرگی که آب در آن جمع می‌شود؛ تالاب؛ برکه: باد بهاری به آبگیر برآمد / چون رخ من گشت آبگیر پر از چین (عماره: شاعران بی‌دیوان: ۳۶۱). ۲. ظرف آب یا گلاب: طبق‌های زرین پر از مشک ناب / به پیش اندرون آبگیر گلاب (فردوسی: ۳/۳۹۵). ۳. … ادامه

معنی آبونه – فرهنگ معین و عمید

معنی آبونه در فرهنگ عمید مشترک روزنامه یا مجله. معنی آبونه در فرهنگ معین (نِ) [ فر. ] (ص .) ۱ – مشترک روزنامه یا مجله و مانند آن . ۲ – شخص حقیقی یا حقوقی که با پرداخت وجهی از خدمات خاصی استفاده کند، مشترک . (فره ).

معنی آتش بازی – فرهنگ معین و عمید

معنی آتش بازی در فرهنگ عمید ۱. بازی کردن با آتش. ۲. (اسم، اسم مصدر) از مراسم جشن و شادمانی که آلات و ادواتی از باروت به شکل‌های گوناگون درست می‌کنند و هنگام شب آن‌ها را آتش می‌زنند. معنی آتش بازی در فرهنگ معین ( ~.) (حامص .) ۱ – بازی با آتش . ۲ … ادامه

معنی آتلیه – فرهنگ معین و عمید

معنی آتلیه در فرهنگ عمید کارگاهی که در آن یک یا چند هنرمند به کارهای هنری مشغول باشند. معنی آتلیه در فرهنگ معین (تُ یِّ) [ فر. ] ( اِ.) ۱ – کارگاه هنری که در آن چند هنرجو زیر نظر استاد به کار مشغولند. ۲ – جایی که در آن فعالیت هنری انجام می … ادامه

معنی آچار – فرهنگ معین و عمید

معنی آچار در فرهنگ عمید ۱. ترشی. ۲. هر چیز خوردنی که آن را در آب‌لیمو یا سرکه خیسانیده باشند و طعمش ترش شده باشد: آجیل آچار. ۳. چاشنی: آچار سخن چیست معانی و عبارت / نونو سخن آری چو فراز آمدت آچار (ناصرخسرو: ۳۷۷). معنی آچار در فرهنگ معین ( اِ.) ۱ – تُرشی … ادامه

معنی آده – فرهنگ معین و عمید

معنی آده در فرهنگ عمید چوب‌بستی که روی زمین برپا کنند تا پرندگان بر روی آن بنشینند. معنی آده در فرهنگ معین (دِ) ( اِ.) چوب دراز، چوب بستی که روی زمین برپا کنند تا پرندگان روی آن بنشینند.

معنی آب انبار – فرهنگ معین و عمید

معنی آب انبار در فرهنگ عمید ۱. حوض بزرگ روپوشیده در زیرزمین که سقف آن را با آجر می‌سازند. ۲. جای ذخیره کردن آب. معنی آب انبار در فرهنگ معین (اَ)(اِمر.) ۱ – جایی سرپوشیده برای ذخیره کردن آب در زیرزمین . ۲ – آبدان ، آبگیر.

معنی آبخوری – فرهنگ معین و عمید

معنی آبخوری در فرهنگ عمید ۱. ظرف بلوری یا فلزی که با آن آب می‌خورند؛ لیوان؛ آب‌جامه. ۲. موی سبلت. ۳. نوعی دهنۀ اسب. ۴. جایی یا دستگاهی در اماکن عمومی که برای خوردن آب تعبیه شده است. معنی آبخوری در فرهنگ معین (خُ) (اِمر.) ۱ – لیوان . ۲ – شارب ، سبیل . … ادامه

معنی آبرو – فرهنگ معین و عمید

معنی آبرو در فرهنگ عمید ۱. اعتبار؛ شرف: بخور آنچه داری و بیشی مجوی / که از آز کاهد همی آبروی (فردوسی۲: ۱۱۴۶). ۲. ارج و قدر. ۳. [قدیمی] عرض و ناموس. ۴. [قدیمی] مایۀ سرافرازی. معنی آبرو در فرهنگ معین ( اَ ) (اِ.) مجموع موهای روییده بر ظاهر استخوان قوسی شکل بالای کاسه … ادامه

معنی آبگینه – فرهنگ معین و عمید

معنی آبگینه در فرهنگ عمید ۱. شیشه؛ بلور: آبگینه همه‌جا یابی ‌از آن بی‌محل است / لعل دشخوار به‌دست آید از آن است عزیز (سعدی: ۱۷۶). ۲. آیینه: دو خانه دگر زآبگینه بساخت / زبرجد به هر جایش اندر نشاخت (فردوسی: ۲/۹۴). ۳. [قدیمی] تنگ بلور. ۴. [قدیمی] شیشۀ شراب. معنی آبگینه در فرهنگ معین … ادامه

معنی آچاردن – فرهنگ معین و عمید

معنی آچاردن در فرهنگ عمید ۱. درهم آمیختن: فلک مر خاک را ای خاک‌خور در میوه و دانه / ز بهر تو به شور و چرب و شیرین می‌بیاچارد (ناصرخسرو: ۲۰۲). ۲. چاشنی و آچار به خوراک زدن. معنی آچاردن در فرهنگ معین (دَ) (مص ل .) ۱ – درهم آمیختن . ۲ – چاشنی … ادامه

معنی آخوندک – فرهنگ معین و عمید

معنی آخوندک در فرهنگ عمید حشره‌ای سبزرنگ شبیه ملخ و دارای پاهای دراز و سر بزرگ و دو جفت بال که غالباً در لای شاخ‌وبرگ درختان به ‌سر می‌برد. از حشرات مفید برای زراعت است و با حشرات زیان‌آور مبارزه می‌کند. معنی آخوندک در فرهنگ معین (دَ) ( اِ.) ۱ – حشره ای سبز رنگ … ادامه

معنی آذین – فرهنگ معین و عمید

معنی آذین در فرهنگ عمید ۱. زیب‌؛ زیور؛ زینت: ببستند آذین به شهر اندرون / پر از خنده لب‌ها و دل پر ز خون (فردوسی: ۶/۱۰). ۲. [قدیمی] آیین؛ رسم؛ قاعده؛ قانون: نوشتند بر سان و آذین چین / سوی شاه با صدهزار آفرین (فردوسی: لغت‌نامه: آذین). ۳. [قدیمی] غرفه و نشیمنگاه‌های آراسته و مزین … ادامه

معنی آبانگان – فرهنگ معین و عمید

معنی آبانگان در فرهنگ عمید جشنی که ایرانیان قدیم در روز آبان از ماه آبان (دهم آبان) به مناسبت یکی شدن نام روز با نام ماه می‌گرفتند. معنی آبانگان در فرهنگ معین [ په . ] (اِمر.) جشنی که ایرانیان در روز دهم از ماه آبان برپا می کردند.

معنی آبخوست – فرهنگ معین و عمید

معنی آبخوست در فرهنگ عمید = جزیره: تنی‌چند از موج دریا برست / رسیدند نزدیکی آبخوست (عنصری: ۳۵۲). معنی آبخوست در فرهنگ معین (خُ) (اِمر.) = آبخست : ۱ – جزیره . ۲ – محلی که آب آن را کنده باشد.

معنی آب لمبو – فرهنگ معین و عمید

معنی آب لمبو در فرهنگ عمید میوۀ لهیده و پرآب؛ میوه‌ای که آن را با دست فشار داده و آبکی کرده باشند، مانند انار. معنی آب لمبو در فرهنگ معین (لَ) (ص مر.) (عا.) = آب لنبو: ۱ – میوه ای که در اثر فشردن آبش را از دانه جدا کرده باشند، مانند انار. ۲ … ادامه

معنی آبی – فرهنگ معین و عمید

معنی آبی در فرهنگ عمید ۱. (زیست‌شناسی) ویژگی موجود زنده‌ای که در آب زیست می‌کند؛ آبزی: اسب آبی، سگ آبی، مار آبی. ۲. (اسم، صفت نسبی) از سه رنگ اصلی، مانندِ رنگ آسمان یا رنگ آب دریا؛ رنگ کبود روشن. ۳. دارای این رنگ. ۴. مربوط به آب. ۵. ویژگی چیزی که با آب کار … ادامه

معنی آتو – فرهنگ معین و عمید

معنی آتو در فرهنگ عمید ۱. در بازی ورق، ورق برنده. ۲. [عامیانه، مجاز] دستاویز؛ بهانه. معنی آتو در فرهنگ معین (اُ) [ روس . ] (اِ.) = اطو: ابزاری آهنی با یک صفحه صاف که به وسیله برق گرم می شود و با آن چین و چروک پارچه یا لباس را از بین ببرند.

معنی آچمز – فرهنگ معین و عمید

معنی آچمز در فرهنگ عمید در شطرنج، حالت مهره‌ای که هرگاه آن را از برابر شاه بردارند شاه در حال کیش واقع شود بنابراین نمی‌توان آن را حرکت داد. معنی آچمز در فرهنگ معین (مَ) [ تر. ] ( اِ.)اصطلاحی است درشطرنج ، و حالت مهره ای که اگر آن را از جوار شاه بردارند، … ادامه