معنی آذرنگ در فرهنگ عمید
۱. اندوه؛ رنج؛ محنت: ز فرزند بر جان و تنت آذرنگ / تو از مهر او روزوشب چون نهنگ (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۳).
۲. = دمار
۳. (صفت) روشن: فروغی پدید آمد از هر دو سنگ / دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ (فردوسی: ۱/۳۰ حاشیه).
۴. آتش.
معنی آذرنگ در فرهنگ معین
(ذَ رَ) ۱ – (ص مر.) آتش رنگ ، آذرگون . ۲ – روشن ، نورانی . ۳ – (اِمر.) آتش ، آذر.